|
نغمه ی عاشقی 
| ||
|
بعد مدتها اومدم وبلاگ مو خودم بروز کنم..حس و حال نوشتن ندارم ....امروز خیلی دلم گرفته بود خواستم امروزم ثبت بشه یادم باشه توی چنین روزی امام زمانمو از تهه دلم صدا زدم ازش کمک خواستم ازش ..ماه شعبان شد و دلم بدجوری گرفت...یا امام زمان هر طور که صلاحه برایم قرار بده..من شاید اصرار به چیزی داشته باشم که به صلاحم نباشه..ولی تو صلاحمو بهتر میدونی...بعضی انسانها فقط بفکر رسیدن به آرزوهای خودشون هستن و نمیزارن دیگران به آرزوهاشون برسن...نزار من مانع رسیدن به آرزوی دیگران باشم...چه زود گذشت از زمانی که داستامن مارال رو نوشتم چه با ذوق و علاقه...هنوز هم بعد گذشت 4 سال گذشت تک تک نوشته ها برام خاطره بود...ولی تو این ماه حس عجیبی دارم...حس بدی نیست.. ولی امیدوارم برای همه حس قشنگ بوجود بیاد ..امام زمان دستمو بگیر... [ دوشنبه 94/3/4 ] [ 9:11 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
بسم الله النور گفتم به اشک از چه روانی ز دیده ام؟ گفتا زبس که ماتمِ هجرانْ کشیده ام گفتم به اشک از چه بُوَد رنگت ارغوان گفتا که من همان دلِ در خون تپیده ام گفتم صبور باش و مرو از کنارِ چشم گفتا که من حجابِ نگاهِ دو دیده ام گفتم برای وصلِ نگارمْ چه کرده‌ای؟ گفتا زدیده خونِ فراوانْ چکیده ام گفتم به اشکْ، مهدیِ زهرا کجاستی؟ گفتا زدل شاهیِ او را شنیده ام کربُبَلا، طوس و بقیع خانمانِ اوست امّا هنوز صورتِ ماهش ندیده ام! اللهم عجل لسیدنا المظلوم الفرج [ دوشنبه 94/3/4 ] [ 8:32 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  | |
| [ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||
