سلام دوست خوبم...
خيلي زيبا نوشته بودي..
موفق و شاد باشي دوست نازنينم...
با ادامه داستان نسيم و صبا ( قسمت 6 ) به روزم!
سلام دانشجوي عزيز
راستي تا حالا شده از خدا ممنون بشيم به خاطر اينکه خودش رو بهمون داده
بگيم خدايا ممنونتم از اينکه خودت رو بهم دادي .تا هر وقت مشکلي پيش مياد .حتي اگر عشق وحالي پيش مياد باز هم ياد خود خدا کنيم وممنونش بشيم
قشنگ نوشتي موفق باشي انشاءالله
التماس دعاي فرج
سلام دلنوشته فوق العاده اي بود.مخصوصا اخرش اينکه خدا راهو ميبينه وما خدارو.خيلي قشنگ بود.ميدونم اينکه ادم يکسال زحمتش به حدر بره سخته؛ کشيدم وميدونم چه حس بديه اما توکل بر خدا شايد حکمتي داشته* خدا گر زحکمت ببند دري...ز رحمت گشايد در ديگري*با ارزوي موفقيت براتون در پناه حق.
رفيق بي كلك "خدا"...رفيق بي رفيقا"خدا"يارفيق من لارفيق له"
موفق باشيد...
مطلبي نوشتم تا بلكه قسمت بشه...نسال الله منازل الشهدا...
سلام خيلي زيبا بود
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند وعيال وخاندان را چه کند
ديوانه کنند هر دو جهانش بخشند ديوانه تو هر دو جهان را چه کند
اللهم عجل لوليک الفرج
سلام.
به خاطر همينه که مي گيم:
و أفوض امري الي الله إن الله بصير بالعباد.
کارم رو به دست خدا ميسپارم چرا که او به بندگانش آگاه و بصير است.
موفق باشيد.