نغمه ی عاشقی | ||
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین بیقرار توام و در دل تنگم گلههاست *** آه بیتاب شدن، عادت کم حوصلههاست مثل عکس رخ مهتاب افتاده در آب *** در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است *** مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست باز میپرسمت از مسأله دوری و عشق *** و سکوت تو جواب همه مسألههاست «اللهم عجل لولیک الفرج» [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:28 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
آنها چفیه داشتند… من چادر دارم….
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.. [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:23 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
آنها چفیه داشتند… من چادر دارم….
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.. [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:23 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
شوق زیارت است مرا اربعین رسید شوق زیارت است مرا اربعین رسید [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:15 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
شوق زیارت است مرا اربعین رسید شوق زیارت است مرا اربعین رسید [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:15 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
وقایع اتفاق افتاده در اربعیندر این نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قیام حسینی در اولین اربعین شهادت سیدالشهداء اشاره می شود و به وقایع دیگر که طبیعتا در آن زمان رخ داده است عنایتی ندارد. ![]() 1. نخستین زیارت قبر امام حسین علیه السلام توسط جابربن عبدالله انصاری بشارة المصطفى: از اعمش، از عطیه عوفى روایت شده که گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زیارت قبر حضرت حسین بن على علیه السّلام، راه افتادیم وقتى به کربلا رسیدیم، جابر به کنار آب فرات رفت، و در آن غسل کرد، سپس پارچهاى را به کمر بست و دیگرى را به دوش انداخت [و خود را به هیأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو کرد. و قدمى بر نداشت مگر اینکه خدا را یاد کرد تا به قبر نزدیک شد [جابر در آن ایام نابینا شده بود و جایى را نمىدید لذا] به من گفت: یاریم کن تا قبر حضرتش را لمس کنم، من او را یارى کردم، روى قبر افتاد و بیهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: یا حسین، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمىدهد، سپس گفت: و چگونه مىتوانى جواب بدهى، و حال آنکه رگهاى گردنت بریده شده، و بین بدن و سرت جدایى افتاده است، من شهادت مىدهم که تو، فرزند پیامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوایى، فرزند سلیل هدایتى، تو پنجمین اهل کسائى، تو فرزند سید نقبائى، تو فرزند فاطمه سیده زنانى، و چرا چنین نباشى و حال آنکه به دست سید پیامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهیزکاران تربیت یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى، پاک زیستى، و پاک به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شک و تردیدى ندارند که [شهادت] برایت اختیار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مىدهم که تو بر همان راهى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت. (1) بشیر: این على بن الحسین است که با عمهها و خواهرانش نزدیک شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مکان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینکه از مکان خود خارج شد 2. بنا بر قولی رسیدن کاروان اسرا به کربلا سید بن طاوس می نویسد: قال الراوی و لما رجع نساء الحسین ع و عیاله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدلیل مر بنا على طریق کربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاری رحمه الله و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزیارة قبر الحسین ع فوافوا فی وقت واحد و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و أقاموا ... هنگامى که زنان و فرزندان حسین از شام برگشتند و به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه یافتند که براى زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده بودند. همه در یک وقت وارد شدند و با یک دیگر شروع به گریه و حزن کردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا کردند که فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و عموما چند روزى عزادارى کردند.(2) البته آقای رسول جعفریان این نظر را مورد بررسی و نقد قرار داده اند.(3) ![]() 3. رسیدن کاروان اسرا به مدینه بشیر بن حَذلَم می گوید: وقتى نزدیک مدینه رسیدیم حضرت زین العابدین علیه السلام پیاده شد و پس از اینکه خیمههاى خود را بر سر پا کرد زنان را پیاده نمود. بعد به بشیر فرمود: خدا پدر تو را که شاعر بود رحمت کند. آیا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. یا ابن رسول اللَّه، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهید شدن امام حسین را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدینه گردیدم. هنگامى که بر در مسجد پیغمبر خدا رسیدم صدا بگریه بلند کردم و این شعر را سرودم: یا أهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلاء مضرج و الرأس منه على القناة یدار یعنى اى اهل مدینه (نام مدینه قبلا: یثرب بوده است) جا ندارد که شما در مدینه بمانید. حسین مقتول شد! این اشکهاى من است که فرو میریزند؛ جسم مقدس امام حسین در کربلا غرقه به خون است و سر مبارکش بر فراز نیزه دور میزند! بشیر میگوید: سپس گفتم: این على بن الحسین است که با عمهها و خواهرانش نزدیک شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مکان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینکه از مکان خود خارج شد. زنان در حالى بیرون آمدند که سر و پاى برهنه بودند، صورتهاشان خراشیده بود، لطمه بصورت خود میزدند و صدا به وا ویلا بلند می کردند، هیچ روزى بقدر آن روز گریهکننده نبود، هیچ روزى نظیر آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت... بشیر میگوید: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(علیه السلام) شدند. بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور که به این مردم در باره ما سفارش کرده راجع به کشتن ما توصیه میکرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی کردند و ما را نمىکشتند... من نیز اسب خود را به تعجیل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. دیدم آن مردم راه و جادهها را فرا گرفتهاند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه میرفتم تا خود را نزدیک در آن خیمهاى رساندم که حضرت على بن الحسین(علیهماالسلام) در میان آن بود. حضرت سجاد(علیه السلام) پارچهاى بدست داشت که اشکهاى خود را بوسیله آن خشک میکرد. یک خادمى پشت سر امام سجاد(علیه السلام) بود که صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(علیه السلام) در حالى بر فراز آن نشست که نمیتوانست از گریه خوددارى نماید! صداى مردم بگریه بلند شد. ناله و فریاد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(علیه السلام) تسلیت و تعزیت می گفتند. کار بجایى رسید که آن بقعه یک پارچه ضجه و گریه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره کرد: ساکت شوید! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود: ![]() الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارئ الخلائق اجمعین، الذى بعد فارتفع فی السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و ... ایها الناس! آن خدائى که حمد مخصوص او است ما را بمصیبتهاى جلیل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا کرد. زیرا امام حسین علیه السلام با عترتش شهید شدند، زنان و کودکانش اسیر گردیدند، سر مبارکش را بر فراز نیزه در شهرها گردانیدند. و این مصیبتى است که نظیرى نخواهد داشت. ایها الناس! کدام یک از شما بعد از شهادت امام حسین مسرور و خوشحال خواهد شد؟ کدام چشم است از شما که از ریختن اشک خوددارى و مضایقه نماید... ایها الناس! کدام قلب است که براى شهید شدن حسین شکافته نشود. کدام قلب است که بحسین علاقه نداشته باشد. کدام گوش است که این مصیبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود... بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور که به این مردم در باره ما سفارش کرده راجع به کشتن ما توصیه میکرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی کردند و ما را نمىکشتند... (4) سید روح الله علوی بخش سیره و عترت تبیان پی نوشت ها: 1. درر الأخبار با ترجمه سید مهدى و على رضا حجازى و عیدى خسروشاهى، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاریخ و معارف اسلامى 2. سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى، ص : 196 3. رجوع شود به ره توشه راهیان نور، ویژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205 4. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام،محمد جواد نجفى، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلامیه [ شنبه 94/8/23 ] [ 10:22 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
وقایع اتفاق افتاده در اربعیندر این نوشتار تنها به سه واقعه مشهور مرتبط با قیام حسینی در اولین اربعین شهادت سیدالشهداء اشاره می شود و به وقایع دیگر که طبیعتا در آن زمان رخ داده است عنایتی ندارد. ![]() 1. نخستین زیارت قبر امام حسین علیه السلام توسط جابربن عبدالله انصاری بشارة المصطفى: از اعمش، از عطیه عوفى روایت شده که گفت: با جابر بن عبد اللَّه انصارى، جهت زیارت قبر حضرت حسین بن على علیه السّلام، راه افتادیم وقتى به کربلا رسیدیم، جابر به کنار آب فرات رفت، و در آن غسل کرد، سپس پارچهاى را به کمر بست و دیگرى را به دوش انداخت [و خود را به هیأت زائران خانه خدا در آورد] آنگاه خود را با عطرى خوشبو کرد. و قدمى بر نداشت مگر اینکه خدا را یاد کرد تا به قبر نزدیک شد [جابر در آن ایام نابینا شده بود و جایى را نمىدید لذا] به من گفت: یاریم کن تا قبر حضرتش را لمس کنم، من او را یارى کردم، روى قبر افتاد و بیهوش شد، آبى به سر و صورتش زدم تا به حال آمد و سه بار صدا زد: یا حسین، و سپس گفت: دوستى، جواب دوستش را نمىدهد، سپس گفت: و چگونه مىتوانى جواب بدهى، و حال آنکه رگهاى گردنت بریده شده، و بین بدن و سرت جدایى افتاده است، من شهادت مىدهم که تو، فرزند پیامبرانى، و فرزند سرور مؤمنانى، فرزند همراه تقوایى، فرزند سلیل هدایتى، تو پنجمین اهل کسائى، تو فرزند سید نقبائى، تو فرزند فاطمه سیده زنانى، و چرا چنین نباشى و حال آنکه به دست سید پیامبران به تو غذا داده شد و در دامن پرهیزکاران تربیت یافتى و از پستان ایمان شیر خوردى، پاک زیستى، و پاک به شهادت نائل شدى، دلهاى مؤمنان در فراقت ناآرامند، و شک و تردیدى ندارند که [شهادت] برایت اختیار شده بود. پس سلام خدا و رضوان او بر تو باد، و گواهى مىدهم که تو بر همان راهى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت. (1) بشیر: این على بن الحسین است که با عمهها و خواهرانش نزدیک شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مکان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینکه از مکان خود خارج شد 2. بنا بر قولی رسیدن کاروان اسرا به کربلا سید بن طاوس می نویسد: قال الراوی و لما رجع نساء الحسین ع و عیاله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدلیل مر بنا على طریق کربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاری رحمه الله و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزیارة قبر الحسین ع فوافوا فی وقت واحد و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم و أقاموا ... هنگامى که زنان و فرزندان حسین از شام برگشتند و به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه یافتند که براى زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده بودند. همه در یک وقت وارد شدند و با یک دیگر شروع به گریه و حزن کردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا کردند که فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و عموما چند روزى عزادارى کردند.(2) البته آقای رسول جعفریان این نظر را مورد بررسی و نقد قرار داده اند.(3) ![]() 3. رسیدن کاروان اسرا به مدینه بشیر بن حَذلَم می گوید: وقتى نزدیک مدینه رسیدیم حضرت زین العابدین علیه السلام پیاده شد و پس از اینکه خیمههاى خود را بر سر پا کرد زنان را پیاده نمود. بعد به بشیر فرمود: خدا پدر تو را که شاعر بود رحمت کند. آیا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. یا ابن رسول اللَّه، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهید شدن امام حسین را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدینه گردیدم. هنگامى که بر در مسجد پیغمبر خدا رسیدم صدا بگریه بلند کردم و این شعر را سرودم: یا أهل یثرب لا مقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلاء مضرج و الرأس منه على القناة یدار یعنى اى اهل مدینه (نام مدینه قبلا: یثرب بوده است) جا ندارد که شما در مدینه بمانید. حسین مقتول شد! این اشکهاى من است که فرو میریزند؛ جسم مقدس امام حسین در کربلا غرقه به خون است و سر مبارکش بر فراز نیزه دور میزند! بشیر میگوید: سپس گفتم: این على بن الحسین است که با عمهها و خواهرانش نزدیک شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مکان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینکه از مکان خود خارج شد. زنان در حالى بیرون آمدند که سر و پاى برهنه بودند، صورتهاشان خراشیده بود، لطمه بصورت خود میزدند و صدا به وا ویلا بلند می کردند، هیچ روزى بقدر آن روز گریهکننده نبود، هیچ روزى نظیر آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت... بشیر میگوید: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(علیه السلام) شدند. بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور که به این مردم در باره ما سفارش کرده راجع به کشتن ما توصیه میکرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی کردند و ما را نمىکشتند... من نیز اسب خود را به تعجیل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. دیدم آن مردم راه و جادهها را فرا گرفتهاند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه میرفتم تا خود را نزدیک در آن خیمهاى رساندم که حضرت على بن الحسین(علیهماالسلام) در میان آن بود. حضرت سجاد(علیه السلام) پارچهاى بدست داشت که اشکهاى خود را بوسیله آن خشک میکرد. یک خادمى پشت سر امام سجاد(علیه السلام) بود که صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(علیه السلام) در حالى بر فراز آن نشست که نمیتوانست از گریه خوددارى نماید! صداى مردم بگریه بلند شد. ناله و فریاد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(علیه السلام) تسلیت و تعزیت می گفتند. کار بجایى رسید که آن بقعه یک پارچه ضجه و گریه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره کرد: ساکت شوید! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود: ![]() الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارئ الخلائق اجمعین، الذى بعد فارتفع فی السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و ... ایها الناس! آن خدائى که حمد مخصوص او است ما را بمصیبتهاى جلیل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا کرد. زیرا امام حسین علیه السلام با عترتش شهید شدند، زنان و کودکانش اسیر گردیدند، سر مبارکش را بر فراز نیزه در شهرها گردانیدند. و این مصیبتى است که نظیرى نخواهد داشت. ایها الناس! کدام یک از شما بعد از شهادت امام حسین مسرور و خوشحال خواهد شد؟ کدام چشم است از شما که از ریختن اشک خوددارى و مضایقه نماید... ایها الناس! کدام قلب است که براى شهید شدن حسین شکافته نشود. کدام قلب است که بحسین علاقه نداشته باشد. کدام گوش است که این مصیبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود... بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور که به این مردم در باره ما سفارش کرده راجع به کشتن ما توصیه میکرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی کردند و ما را نمىکشتند... (4) سید روح الله علوی بخش سیره و عترت تبیان پی نوشت ها: 1. درر الأخبار با ترجمه سید مهدى و على رضا حجازى و عیدى خسروشاهى، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاریخ و معارف اسلامى 2. سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى، ص : 196 3. رجوع شود به ره توشه راهیان نور، ویژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205 4. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام،محمد جواد نجفى، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلامیه [ شنبه 94/8/23 ] [ 10:22 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
محمد غفاری از شعرای کشور قطعهای برای پیادهروی و زیارت اربعین سروده است:
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است دوباره حال همه عاشقان تماشایی است
که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است سفر حکایت یک اتفاق رویایی است
ببند بار سفر را که یار نزدیک است طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
ببین که قفل قفس را شکسته، میآیند کبوتران حرم دسته دسته میآیند
چو موج از همه سو دلشکسته میآیند غریب، از نفس افتاده، خسته میآیند
که باز بعد چهل شب، کنار او باشند شبیه حضرت زینب (س) کنار او باشند
تمام پشت سر جابر ابن عبدلله چه عاشقانه قدم میزنند در این راه
از اشتیاق حرم راه میشود کوتاه هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله
که این پیادهروی برترین عزاداری است قسم به نور، که این ابتدای بیداری است
دوباره حال من و شعر میشود مبهم دلی که دست خودم نیست میشود کم کم
در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم
«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت» [ شنبه 94/8/23 ] [ 10:15 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس است و در مدینه متولد شد.از این کودک با عنوانهای شیرخواره، ششماهه، باب الحوایج، طفل رضیع یاد می شود. در روز عاشورا کوچکترین قربانی بود. قبر مطهر او نزدیک قبر امام حسین در کنار شهدای دیگر کربلا است.
تاریخ شهادت : 10 محرم سال 61 هجری شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلامعبدالله بن حسین علیه السلام که به علی اصغر معروف است فرزند امام حسین علیه السلام است. مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می باشد. عبداللّه در مدینه متولد شد. (1) باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ، هیچ وزنه ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست. (2) چگونگی شهادتعلی اصغر یکی از فرزندان امام حسین«ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم»آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوی او را گرفت و به آسمان پاشید. (3) مرقد مطهر حضرت علی اصغر علیه السلاممرقد مطهر حضرت علی اصغر در کربلا نزدیک قبر امام حسین علیه السلام در کنار شهدای دیگر کربلا است. شعری در رثای حضرت علی اصغر علیه السلاماصغر که به سوز تشنگی تاب نداشت [ جمعه 94/7/24 ] [ 11:26 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
الا ای صاحب قلبم کجایی؟
محرم شد نمی خواهی بیایی؟
خوشا آن شور و حال و اشک و آهت
خوشا آن ناله های نینوایی
خوشا بر حال تو هروقت که خواهی
کنار تربت آن سر جدایی
[ جمعه 94/7/24 ] [ 11:10 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |