سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نغمه ی عاشقی
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

شعر هایی در مورد 22 بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و دهه فجر

 

شعر 22 بهمن

شمیم بهار

بیا بیا که شمیم بهار می‏آید
دل رمیده ما را قرار می‏آید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار می‏آید
بیا که شد سپری دوره تباهی‏ها
زمان سروری و اقتدار می‏آید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار می‏آید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار می‏آید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامی‏باد
صدای هلهله از هر گذار می‏آید

 

***************************

 

شعر 22 بهمن,اشعار 22 بهمن, شعر 22بهمنشعر 22 بهمن

سالگرد انقلاب

 

سالگرد انقلاب آمد پدید

انقلابی چون سپیده پرنوید

فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق

فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق

انقلابی چون سحر ظلمت شکن

تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن

فجر نورافشانی قرآن و دین

فجر قدرت‏یابی مستضعفین

انقلابی چون شفق سرشارِ خون

گوهر آزادگی را آزمون

فجر عزت، فجر رشد کارها

فجر دیگرگونی معیارها

انقلابی پیشرو مانند برق

در شکوهش عقل عالم مانده غرق

فجر جمهوری اسلامی کزان

صدهزاران روزِ روشن شد عیان

فجر برچیدن بساط زور و زر

شام استبداد آوردن به سر

انقلابی پر زشیران بیشه‏اش

نعره الله اکبر ریشه‏اش

سوره «والفجر» گر خوانی عمیق

راز این ده شب از او یابی دقیق

 

***********شعر 22 بهمن********** 

شعر 22 بهمن,اشعار 22 بهمن, شعر 22بهمن

شعر 22 بهمن

یک گل و صد بهار

یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدن‏های مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود
حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمی‏گردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چن هر گوشه‏ای را صد هزار آورده بود

 

***********شعر 22 بهمن**********

شعر 22 بهمن,اشعار 22 بهمن, شعر 22بهمن

شعر 22 بهمن

فجر رحمت

در خلال ده شب از بهمن، برون
صدهزاران فجر آمد، گونه‏گون
مهر روشن بر سیاهی چیره شد
چشم خفاش از فروغش خیره شد
فجر رحمت، فجر دولت، فجر نور
فجر آزادی زبند ظلم و زور
مهر، در آغوش ملت، جا گرفت
انقلاب او همه دنیا گرفت

 

***********شعر 22 بهمن**********

شعر 22 بهمن

فجر انقلاب


برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی
زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد
جان‌های جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که به‌روی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند

 

***********شعر 22 بهمن**********

شعر 22 بهمن

فجر بیداری

رسید موسم بهمن بهار باز آمد
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد
به پاست خیمه آلاله‏های صحرایی
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
درون هر ورق سبز بنگری، بینی
جمال یوسف مصری در این تراز آمد
چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی
شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد

 

***********شعر 22 بهمن**********

شعر 22 بهمن

بیسـت و دوی بهمــــــن(2)                    روز از خود گذشتــــــن

روز  آزادی   مـــــــــــــــا                          روز نجـــــات میــــــهن

روز پـــیـــــــروزی مــــــا                          روز شکست دشــــــمن

بیســــــت و دوی بهمــــــن                     بیســت و دوی بهمــــــن

به پیش ای رهروان راه الله                      رسیده مژده پیروزی ما

زریشه برکنیم بنیاد دشمـــن                  به یاری خداوند توانـــــا

الله یــــــــاور ماســـــــــــت                       خمینی رهبر مـــــــاست

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                       خمینی رهبر مـــــــاست

ای دشمـــــــن سـتـــمـــــگر                     ای ظالـــــمــــان کافـــــر

خون شمـــــــا می ریزیــــم                       مـــــــــــا ملــــــت دلاور

خون شمـــــــا می ریزیــــم                       مـــــــــــا ملــــــت دلاور

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                        خمینی رهبر مــــــــاست

الله یـــــــــاور ماســــــــــت                        خمینی رهبر مــــــــاست

بیســت و دوی بهمـــــن(2)                       روز از خود گذشـــــــتن

روز  آزادی    مــــــــــــــا                             روز نــــجات میهـــــــن

روز پـــیـروزی مــــــــــــا                         روز شکست دشمـــــــن

بیســـــت و دوی بهمـــــــن                        بیست و دوی بهمـــــــن

کتــــــاب ما قــــــرآن است                         مکتب ما اسلام اســـــت

کتــــــاب ما قــــــرآن است                         مکتب ما اسلام اســـــت

همـــــرزمان همـــــرزمان                           ای امـــــت مسلمـــــــان

همـــــرزمان همـــــرزمان                           ای الـــگوی دلیـــــــران

بر دشمـــــنان بتـــــازیـــــد                         ای پاســــداران قـــــرآن

الله یـــــــــــاور مــــــــاست                          خمینی رهبر مـــــــاست


[ چهارشنبه 93/11/15 ] [ 9:6 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تنها یک حادثه داخلی برای تغییر یک رژیم سیاسی نبود. بلکه همان‌گونه که بسیاری از دولتمردان آمریکائی، اسرائیلی و اروپائی در خاطرات خود از آن روزها تعبیر کرده‌‌اند، انقلاب از دیدگاه آنان زلزله‌ای ویرانگر برای جهان غرب بود
گذشته از آنکه آمریکا مطلوبترین شرائط جغرافیائی، اقتصادی و نظامی را در یکی از حساسترین مناطق جهان که مرزهای طولانی با رقیب (دولت شوروی) داشت، از دستمی‌‌داد امواج این انفجار بزرگ رژیمهای وابسته به غرب را در ممالک اسلامی و بلاد عربی متزلزل و بیمناک کرده بود. پیام اصلی انقلاب اسلامی ماهیتی فرهنگی داشت و مبتنی بر اندیشه دینی و ارزشهای معنوی بود. پیروزی انقلاب به معنای صدور پیام و ارزشهای آن و به حرکت در آمدن موجی از خیزشهای رهایی بخش در کشورهای اسلامی و جهان سوم بود. همزمان با ایران، رژیم وابسته به آمریکا در نیکاراگوئه نیز سرنگون شد. در افغانستان دولت شوروی ناگریز از کودتای خونین و سپس لشکرکشی و اشغال این کشور شد تا حرکت اسلامی را مهار کند.1 در عراق، کودتای صدام با همین هدف شکل گرفت. 2 مردم لبنان و فلسطین پیروزی انقلاب ایران را جشن گرفتند و جهاد خویش را در شکلی نوین و ملهم از انقلاب اسلامی آغاز کردند. جنبشهای اسلامی در مصر، تونس، الجزایر، سودان، عربستان و ترکیه احیا شدند

پس از جنگ جهانی دوم نظمی ظالمانه بر جهان حکمفرما بود. مناطق مختلف جهان بین دو قدرت غالب شرق و غرب تقسیم شده بود و سازمان‌های نظامی ورشو و ناتو نگهبانان این نظم ناعادلانه بودند. هیچ حرکت و تحولی در جهان سوم خارج از این چارچوب و بدون وابستگی به یکی از دو قطب حاکم امکان موفقیت نمی‌یافتاینک انقلابی در جهان معاصر و در منطقه امن غربیها پیروز شده بود که شعار اصلی آن «نه شرقی نه غربی» بود. نهضت امام در ایران مستقیماً با امپریالیسم آمریکا درافتاده بود و شکست را بر او تحمیل کرده بود. این واقعیت کمونیست‌ها را در ادعای مبارزات ضدامپریالیستی شان خلع سلاح می‌کرد و برای نخستین بار در عصر حاضر، دین را به عنوان عاملی حرکت‌زا در پهنه مبارزات ملتها مطرح می‌ساخت

با وجود همه ناباوریها و تمامی تلاشهایی که در سطح بین‌‌المللی برای حفظ رژیم شاه و جلوگیری از موفقیت امام‌خمینی بعمل آمد، انقلاب اسلامی در مرحله نخست مبارزات خویش پیروز گردید و از این جهت پیروزی آن بیشتر به یک معجزه شبیه بود تا تحولی عادی. به جز امام‌خمینی و توده‌‌های بیشماری که خارج از تحلیل‌های معمول، به گفته‌‌ها و وعده‌های امام باور قلبی داشتند، عموم تحلیل‌گران سیاسی و همه کسانی که در رخدادها و حوادث ایران دخیل بودند وقوع چنین پیروزی را، حتی تا روزهای واپسین عمر رژیم شاه ناممکن می‌دانستند

چنین بود که از صبحدم 22 بهمن 1357 خصومت با نظام نوپای اسلامی در پهنه‌ای گسترده آغاز شد. جبهه دشمنیها را آمریکا رهبری می‌کرد و دولت انگلیس و برخی دول اروپایی دیگر به همراه تمامی رژیمهای وابسته به غرب در آن مشارکت فعال داشتندشوروی (سابق) و اقمار آن نیز ناخرسند از اتفاقی که در ایران افتاده و به حاکمیت دین منجر گردید، با آمریکائیها در بسیاری از خصومتها همسو شدند. نمونه بارز این هم‌پیمانی در همنوائی نیروهای چپ و راست ضدانقلاب داخل کشور که بعدها اسناد وابستگی آنان به سفارتخانه‌های شوروی و آمریکا افشا گردید و از آن بارزتر هماهنگی همه‌‌جانبه دو کشور در تجهیز صدام و حمایت از او در جنگ با جمهوری اسلامی را می‌‌توان مشاهده کرد. اما امام‌خمینی با همان منطقی که نهضت اسلامی را آغاز کرده بود، در اوج فتنه‌ها و فشارهای خارجی انقلاب را هدایت کرد و آن را با اراده خویش به دوره سازندگی و ثبات هدایت نمود

نهضتی که امام‌‌خمینی پرچمدار و پایه‌گذار آن بود، توانست غبار از چهره اسلام زدوده و سیمای حقیقی آن را پس از 14 قرن به جهان تشنه عدالت بنمایاند. به همین دلیل است که انقلاب اسلامی ایران در جهان اسلام به عنوان «انقلاب امام‌‌خمینی» شناخته شده است. 3
 
به همین علت است که تاکنون هیچ یک از طرحهای سیاسی و اقتصادی و نظامی آمریکا علیه ایران ک غالباً با حمایت یا سکوت متحدان منطقه‌ای و جهانی آن کشور همراه بوده، به نتیجه نرسیده است. و به همین دلیل است که پس از گذشت نزدیک به سه دهه مقابله غرب با انقلاب، امروز تئوریسین‌ها و سیاستمداران اروپائی و آمریکائی بر ضرورت پذیرش و تحمل واقعیت انقلاب و جایگاه جمهوری اسلامی در عرصه بین‌المللی تاکید می‌کنند. 4
 
نهضتی که در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید، امروزه برای بسیاری از ملل جهان چراغ راه زندگی است. مهمترین دستاوردهای این انقلاب در صحنه‌ بین‌المللی تاکنون به قرار زیر بوده است. 5
 
1. تجدید بنای تفکر انقلابی بر مبنای دین
 
2. مطرح شدن اسلام بعنوان یک ایدئولوژی انقلابی

3. تلفیق موفقیت آمیز رهبری سیاسی و مذهبی

4. احیاء اخوت اسلامی در میان مسلمانان جهان

5. احیاء روحیه گرایش به معنویات و ارزشهای دینی در میان مسلمانان جهان

6. احیاء روحیه خودباوری و سلطه ستیزی در میان ملتها

7. منفعل شدن دولتها و قدرتها در برابر اراده ملتها

از این رو «22 بهمن» تنها نباید به عنوان روز پایانی یک رژیم سیاسی و آغازی بر حیات رژیم دیگر تلقی گردد. بلکه باید از آن به عنوان سرفصلی برجسته در تاریخ سیاسی ایران و نقطه‌ای عطف در روند مبارزات ملت ایران یاد کرد

 


[ چهارشنبه 93/11/15 ] [ 9:4 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

ا گسترش قیام مردم و خروج شاه از ایران، شاپور بختیار به عنوان تنها امید رژیم پهلوی، به عنوان نخست وزیر معرفی و باقی مانده بود.

این ایام که مصادف با اربعین امام حسین« علیه السلام» و گسترش راهپیمایی ها و اعتراضات مردمی بود، امام« قدس سره» طی پیامی، نکات تازه ای را برای هوشیاری مردم یادآور می شوند. همزمان با سایر شهرها، در تهران نیز راهپیمایی ها ادامه می یابد و فریاد الله اکبر جمعیت میلیونی لرزه بر اندام آخرین بقایای طاغوت می اندازد.

انسان های بپا خاسته و از جان گذشته با عزمی پولادین می روند تا سرنوشت مملکت خود را به دست بگیرند و همگی خواستار انحلال حکومت پهلوی و تشکیل حکومت اسلامی هستند و با شعار « استقلال، آزادی ، جمهوری اسلامی» خط مشی آینده را ترسیم می نمایند.

 

دهه فجر

به دنبال گسترش قیام مردمی، امام قدس سره در پیامی عزم خود را مبنی بر بازگشت به ایران اعلام می دارد. بختیار که با حمایت امریکا و به عنوان یک چهره ی ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعله های قیام را دارد، خود را در این امر ناتوان می یابد و می کوشد که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. مخالفت خود را با بازگشت امام قدس سره اعلام، و دستور بسته شدن فرودگاه های کشور را می دهد. در پی انتشار این دستور مردم خشمگین، به خیابان ها ریخته  و با تحصن و شعارهای کوبنده دولت بختیار را مخاطب قرار می دهند. امام« قدس سره» در روز پنج شنبه پنجم بهمن که از بازگشت ایشان به ایران جلوگیری شد، ضمن مصاحبه ای فرمود:(1)

«

من از ایرانیانی که با من همراهی کرده اند متشکرم. من می خواستم فردا را در میان ملت باشم و هر رنجی که آنها می برند من هم با آنها باشم. لکن دولت خائن از این امر مانع شده و همه ی فرودگاه های ایران را بست. من پس از باز شدن فرودگاه ها، بلافاصله به ایران خواهم رفت  به او خواهم فهماند که شما غاصب هستید و خائن به ملت ما، و ملت ما دیگر تحمل شما نوکرهای خارجی را نخواهد کرد. باری اینها باید بدانند که وقت آن که قلدری بکنند گذشت. من ملت ایران را به ادامه ی نضهت دعوت می کنم تا این قلدرها را بر جای خودشان بنشانند، لکن آرامش را از دست ندهند. من از همه ی ملت ایران تشکر می کنم و در اولین فرصت پیش مردمم به ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم و یا حقوق ملت را بگیرم که به ملت برگردانم. خداوند همه ی شما را توفیق بدهد، ملت ایران باید بداند که این شخص که متکفل حکومت شده است، به ایل خودش خیانت می کند. آن ایلی که پشتوانه ی ایران بودند و رضاشاه آنها را از پای در آورد. این شخص به ایل خودش، به ملت خودش خیانت می کند. باید ایل بختیاری بداند که این اشخاص را که به آنها خیانت می کنند از جلو راه ملت بردارند. باید ارتش بداند که اینها خیانتکارند و به آنها کمک نکنند. باید همه ی ایران بدانند که توطئه ای در کار است. از این توطئه باید جلوگیری شود. این آخرین قدمی است که این خائنین بر می دارند و ما ان شاء الله این قدم را هم می شکنیم و پیش شما می آییم و آنها را به جای خودشان خواهیم نشاند.»

از امام« قدس سره» سؤال شد: چه وقت تصور می کنید که خواهید توانست به ایران بروید؟ فرمود:

«

هر وقت که منع برداشته شود و فرودگاه ها باز شود من به ایران خواهم رفت و اگر بنا باشد خون من بریزد، در پیش رفقای خودم و همراه جوان های ایران بریزد. ما از این هیچ باکی نداریم و سرافرازی اسلام و ایران را می خواهیم

 

دهه فجر

از ایشان سؤال شد: آیا توصیه می کنید که مردم با برداشتن سلاح فرودگاه را برای بازگشت شما باز کنند؟ امام خمینی پاسخ دادند:

«

عجالتاً بنا ندارم که امر به برداشتن سلاح بکنم. هر وقت صلاح دیدم این امر را می کنم و به آنها می فهمانم که چه باید بکنند

از امام« قدس سره» سؤال شد: ممکن است به یک فرودگاه کشور نزدیک ایران بروید و از آنجا عازم ایران شوید؟ ایشان پاسخ دادند:

«

باید مطالعه شود

پرسیده شد: با توجه به این که بازگشت شما ممکن است باعث خونریزی های بیشتر شود، آیا باز هم اصرار به بازگشت خواهید داشت؟ امام خمینی فرمودند: «

من باید پیش برادرهایم باشم

و در پاسخ به این پرسش که آیا این آغاز یک جهاد جدید است؟ فرمود: «

ممکن است

بختیار مدعی می شود که به امام قدس سره نزدیک شده و قرار ملاقات با ایشان دارد. امام بلافاصله ادعای وی را تکذیب و عموم را از فریبکاری های او بر حذر داشتند. در همین زمان رییس شورای سلطنت در پاریس ضمن استعفا اعلام کرد که شورای سلطنت غیر قانونی است.

 

تحصن در دانشگاه تهران

بازماندگان رژیم، بازگشت امام قدس سره را به مصلحت خود نمی دانستند، و مسأله مراجعت رهبر در رأس همه مسایل قرار گرفت و اولین خواست اجتماعات و تظاهرات عظیم گردید. مسجد دانشگاه تهران به مرکز ثقل این تقاضا تبدیل شد. تحصن علما و روحانیون و مدرسین حوزه ها در دانشگاه تهران مبارزه را شدیدتر کرد.

سرانجام این تحصن و دیگر حوادث روزهای بعد، دولت غیر قانونی بختیار را مجبور به گشودن فرودگاه های کرد.

 

پر شکوه ترین استقبال تاریخ

دهه فجر

پس از فرار شاه، ملت منتظر بازگشت امام خمینی« قدس سره» بودند. برای مردم آمدن امام قدس سره پیروزی بزرگی بود و برای تشکیل حکومت اسلامی حضور ایشان را الزامی می دانستند. قبلاً دولت بختیار سعی داشت این بازگشت را با تأخیر مواجه کند تا دولت سوسیال دمکرات بختیار فرصت پیدا کند و بر اوضاع مسلط گردد و به همین علت امام« قدس سره» می خواست هر چه زودتر در تهران باشد. کارکنان اعتصابی رادیو تلویزیون اعلام کردند برای ضبط و پخش مستقیم مراسم آماده اند. فرودگاه مهرآباد آماده ی استقبال از پرواز انقلاب بود.

سرانجام روزنامه های عصر 11 بهمن خبر دادند «

امام فردا در تهران است». اما قطعی نبود. از دیگر شهرها هم هزاران نفر به تهران آمده بودند.

روز بعد به ناگاه بلندگوها خبر دادند هواپیمای ایرفرانس حامل امام« قدس سره» به تهران نزدیک می شود. فرستنده تلویزیون آماده پخش مستقیم مراسم استقبال بود و لحظه ورود ایشان را به معرض نمایش گذاشت. که ناگهان با اشغال تلویزیون توسط گارد برنامه سیما قطع و سرود شاهنشاهی پخش شد که این امر خشم عمومی را برانگیخت.

 

دهه فجر

امام قدس سره اولین سخنرانی خود را در فرودگاه مهرآباد با تشکر از ملت ایران ایراد کرد و در فرازهایی از آن فرمود:(2)

«

ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین، همه، وحدت کلمه اقلیت های مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه ی علمی، وحدت طبقه روحانی و جناح سیاسی. باید ما همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه رمزی پیروزی است و این رمز پیروزی را از دست ندهیم و خدای نخواسته شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. من از همه شما تشکر می کنم و از خدای تبارک و تعالی سلامت و عزت همه شما را طالب و از خدای تبارک و تعالی قطع دست اجانب و ایادی وابسته به آنها را خواهان هستم

امام« قدس سره »از فرودگاه مستقیماً به بهشت زهرا رفتند. دریایی از انسان ها همه جا موج می زد و اتومبیل با کندی می توانست حرکت کند. ساعت ها طول کشید تا این فاصله 33 کیلومتر طی شد. اتومبیل حامی امام را ده ها موتور سوار حفاظت می کرد. بر سقف آن جوانان عضو کمیته استقبال قرار داشتند و از مردم درخواست می کردند که راه را باز نمایند. صدها خبرنگار و عکاس در جلو، با اتومبیل های دیگر عکس می گرفتند تا هر چه زودتر این حادثه تاریخی را مخابره نمایند. جمیعت استقبال کننده در طول 33 کیلومتر از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا را بین 4 تا 8 میلیون نفر یعنی، بیش از جمعیت آن زمان تهران تخمین زدند. ده ها هزار نفر از شهرهای مختلف کشور به تهران آمده بودند تا از تهرانی ها در این استقبال عقب نمانند. ورود اتومبیل حامل امام« قدس سره» به بهشت زهرا امکان پذیر نبود لذا از هلیکوپتر استفاده شد. امام« قدس سره» در بهشت زهرا و در جایی که هزاران شهید خفته بودند به فریاد آمد و فرمود:

«من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم.»

 

دهه فجر

فریاد الله اکبر به آسمان بلند شد... این فریاد میلیون ها مردمی بود که حق خود می دانستند که حکومت را خود برگزینند و اینک در مقام آن بودند تا با انقلاب قدرت سیاسی را به دست گیرند. ایشان در این سخنرانی، که یکی از پرجمیعت ترین اجتماعات تاریخ بود، غیرقانونی بودن رژیم سلطنت پهلوی را با استدلال مطرح کردند و مصایبی که مستقیماً ناشی از رژیم طاغوتی است بر شمردند و خطوط آینده انقلاب را ترسیم نمودند.

روحش شاد وراهش پر رهرو باد


[ چهارشنبه 93/11/15 ] [ 9:1 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

چکیده: 
آن چه در عصر حاضر ذهن اندیشمندان و جامعه شناسان را به خود مشغول ساخته مسائل مربوط به خانواده است.
خانواده به عنوان مهم ترین کانون بشری، عنصر اساسی در تشکیل، پیشرفت و موفقیت یک جامعه و ملت است، لذا سعادت هر جامعه ای منوط به نیک بختی خانواده های آن جامعه است. بنابراین، باید هر چه بیشتر در جهت نیل به سعادتمندی آن کوشید. که دست یابی به این مهم تنها از طریق شناسایی کامل عوامل تحکیم بنیان خانواده امکان پذیر است.
در این مقاله مهم ترین این عوامل یعنی: ایمان و فضیلت گرایی، عشق و محبت، شناخت نقش ها و وظایف خانوادگی، وجود همکاری و تفاهم بین اعضا، عدالت، اخلاق نیکو، مدیریت صحیح و رعایت ادب و احترام، اعتماد و نیز وفاداری اعضای خانواده به یک دیگر مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. 
واژگان کلیدی: خانواده، عوامل تحکیم بنیان خانواده، ایمان و فضیلت گرایی اعضای خانواده، وجود عشق و مهر و محبت میان اعضای خانواده، آشنایی اعضای خانواده به حقوق و وظایف خود. 

مقدمه: 
زندگی مقدمه ی آخرت است و همچنین بنیان تکامل آن، لذا بسیار حساس و سرنوشت ساز بوده، نباید آن را دست کم گرفت.(1) یکی از محیط هایی که انسان اغلب از آغاز تا پایان زندگی رابطه ای تنگاتنگ و سرنوشت ساز با آن دارد کانون خانواده است.حال باید دانست برای موفقیت در زندگی خانوادگی کسب چه مهارت هایی ضرورت دارد.
بدون شک از جمله مهم ترین مهارت های زندگی خانوادگی، آشنایی نسبت به عوامل تحکیم بنیان خانواده و عمل براساس این مبانی است. خوش بختانه دین اسلام با دقت در تمام جوانب نیازهای انسان، در این مسئله هم مثل سایر موارد دیدگاهی کامل و روشن گرانه دارد.
شیوه های دین، آمیزه ای از شیوه های شناختی، عاطفی و رفتاری است. هم به نیازهای مادی توجه دارد و هم به نیازهای معنوی. هم بعد شناخت و عقلانیت را در برمی گیرد، هم بعد عاطفی و هم بعد رفتار را. بنابراین آموزه های دین، هم جامع نگرند و هم واقع نگر.(2 )  

مفهوم حقوقی خانواده: 
خانواده یک واحد حقوقی است که لااقل از یک زن و یک مرد که بین آن ها رابطه ی زوجیت به وجود آمده ناشی می شود. ولی وجود زن و مرد اگرچه در ابتدا شرط حدوث آن است، ولی شرط بقای آن نیست. مانند خانواده ای که از یک مادر و یک فرزند تشکیل می شود (و پدر خانواده در قید حیات نیست.) به هر صورت وجود لااقل دو نفر، شرط تحقق یک خانواده است.(3)

 

عوامل فراوانی در تحکیم بنیان خانواده و سرزندگی آن مؤثرند که در ذیل، به مهم ترین آن ها پرداخته شده است:

 

1. ایمان و فضیلت گرایی اعضای خانواده: در قرآن توصیه های مکرری به تقوا در تشکیل خانواده شده است، چنان که می خوانیم: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَه وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ? وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ? إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا (4)؛ ای مردم! از مخالفت پروردگارتان بپرهیزید، همان کسی که همه ی شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی منتشر ساخت و از خدایی بپرهیزید که هنگامی که چیزی از یک دیگر می خواهید نام او را می برید از قطع رابطه با خویشان خود بپرهیزید، زیرا خداوند مراقب شماست.» همچنین خداوند در سوره ی بقره، شرط ازدواج با مشرکان را ایمان آن ها دانسته است: «وَلَا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى? یُؤْمِنَّ ? وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ ...؛ و با زنان مشرک و بت پرست تا ایمان نیاورده اند، ازدواج نکنید، کنیز باایمان از زن آزاد بت پرست بهتر است، هر چند [مال و زیبایی او] شما را به شگفتی آورد. و زنان خود را به ازدواج مردان بت پرست در نیاورید تا ایمان نیاورده اند، یک غلام باایمان از یک مرد آزاد بت پرست بهتر است هر چند [مال و موقعیت و زیبایی او] شما را به شگفتی آورد... .»(5)  استدلال قرآن در آیه چنین است که گرچه مشرکان به دلیل آزاد و زیبا بودن، برتری ظاهری دارند، اما چون زناشویی با آنان باعث لغزش های اخلاقی و عقیدتی فرد مسلمان می شود، کنیزان و بردگان مسلمان بر آنان ترجیح دارند. این امر برای جوانان که گاه سخت شیفته و شیدای جمال و زیبایی ظاهری یا موقعیت مادی و اجتماعی – طرف مقابل - می شوند و ارزش های دینی و معنوی را فدای آن می سازند، هشدار و ره نمون مناسبی است.

گفتنی است بسیاری از ازدواج هایی که براساس زیبایی های ظاهری شکل گرفته، بعدها از هم فرو پاشیده است.(6) در واقع این آیه تاکید بر ایمان، عقیده و فرهنگ مشترک است.(7)

2. وجود عشق، مهر و محبت میان اعضای خانواده: انسان تشنه ی دوستی و محبت است. انگیزه-ی بسیاری از تلاش ها و زحمات طاقت فرسای زندگی، محبت است و وجود آن در خانواده، انسان را به فعالیت و کسب معاش وا می دارد. امام صادق(ع) می فرماید: «هر گاه کسی را دوست داشتی او را بدان آگاه ساز، زیرا این کار دوستی را در میان شما استوارتر می سازد.» (8) حفظ حرمت و شخصیت دیگران، در گرو احترامی است که در برخوردها از انسان ظاهر می گردد. رعایت این مسئله خصوصاً از سوی کسانی که با هم انس و الفتی دارند باعث استحکام دوستی و گرمی روابط خواهد شد که بارزترین مصداق آن خانواده است.در واقع، اخلاق نیک به مثابه روغنی است که از سایش و فرسودگی قطعات انسانی در اثر برخورد و اصطکاک مداوم جلوگیری می کند.

همچنین امام صادق(ع) در سخن دیگری بر کوشش در مهرورزی نسبت به برادران دینی تأکید نموده و چه نیکوست که این امر از خانواده آغاز گردد: «شایسته است مسلمانان در ... و یاری بر مهرورزیدن به هم کوشا باشند که خدای عزوجل فرموده: "رحماء بینهم"(9)  مهر و محبت اعضای خانواده به همدیگر سبب جلب رضایت و رحمت خدا می شود که بدیهی است چنین خانواده ای پایدار و سعادتمند است. در این رابطه پیامبر(ص) می فرماید: «هنگامی که مرد به زن خود با مهر و صفا بنگرد و همسرش همان سان به او نگاه کند، خدای فرزانه به آن دو به دیده ی مهر می نگرد.»(10)  اما در عین حال، حدود عواطف خانوادگی باید رعایت گردد.

هر گاه عضوی از خانواده به مرحله-ای از فساد و گمراهی برسد که راهی برای نجات او نباشد باید آن را از خانواده جدا و دیگر اعضا را از شر او محفوظ داشت؛ همچون عضوی که در اثر صدمه یا بیماری ناعلاج، از بدن جدا می گردد تا موجب عفونت و تباهی دیگر اعضای بدن نشود.فاتحان این میدان، نوح(ع) و لوط (ع) هستند که همسر و فرزند خود را به سبب فساد دینی ترک گفتند. آنان حدود عواطف خانوادگی را بر رعایت حدود الهی منطبق ساختند. آیات 45، 46 و 81 سوره ی هود بیانگر این حقیقت است، تا الگویی برای دیگر انسان ها ارائه شده باشد.

 

3. آشنایی کامل اعضای خانواده با حقوق و وظایف خود: حق و وظیفه از هم جدا نیستند، یعنی هر کس حقی داشته باشد، در مقابل وظیفه ای نیز دارد و بالعکس. این موضوع در مورد تمام افراد بشر ثابت است و تنها خداست که حقوقی دارد اما وظیفه ای بر او نیست.(11)

بدیهی است که اعضای خانواده نیز نسبت به هم حقوق و وظایفی دارند:

 

الف) حق والدین بر فرزندان: امام سجاد(ع) در رساله ی حقوق خود، حق پدر و مادر بر فرزندان را این گونه بیان می فرماید: «حق مادرت این است که بدانی او تو را حمل کرده آن گونه که کسی، کس دیگر را حمل نکند؛ و از شیره ی جانش تو را خورانده آن گونه که کسی دیگری را نخوراند؛ و به راستی، او با گوش و چشم و دست و پا و مو پوست و تمام اندامش تو را نگه داری کرده و از این نگه داری، خشنود و شاد و پیوسته کار بوده است؛ و هر ناگواری و رنج و سختی و نگرانی را تحمل کرده تا این که دست قهر[طبیعت] را از تو دور سازد؛ و تو را به دنیا آورده و آن گاه خشنود بوده که تو سیر باشی و او گرسنه باشد، تو پوشیده باشی و او برهنه ماند، تو را بنوشاند و خود تشنه ماند، تو را در سایه دارد و خود در آفتاب باشد، با تنگنایی خویش به تو نعمت بخشد، با شب بیداری تو را شیرینی خواب چشاند؛ و شکمش آوند وجود تو و دامنش پرورش تو و پستانش مشک نوشین تو و وجودش پرستار تو بوده. گرم و سرد دنیا را برای تو و به خاطر تو به جان خریده پس به اندازه ی این همه [تلاش مادر] سپاسش دار و جز به یاری و توفیق خداوند، تو را یارای آن سپاس داری نباشد.

حق پدرت این است که بدانی به راستی او ریشه ی توست و تو شاخه ی اویی و چون او نبود تو نیز نبودی. پس هرگاه در خویش چیزی دیدی که پسندیده آمد پس آگاه باش که این نکویی در تو، ریشه در پدرت دارد پس خدای را ستایش نما و به اندازه ی آن نکویی، سپاسش دار و لا قو? الا بالله.»(12)

از این جاست که انسان در می یابد چرا خداوند مسئله ی نیکی به پدر و مادر و شکر زحمات آن ها را مقدمه ای بر شکر خود شمرده است: و َوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا ? حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا ? وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ? حَتَّى? إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى? وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند ... می گوید: پروردگارا مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی به جا آورم و کار شایسته ای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح گردان.(13)

 

ب) حق فرزندان بر والدین: در این مورد نیز امام سجاد(ع) در رساله ی حقوق فرمودند: «حق فرزند تو این است که بدانی او از توست و در پسند و ناپسند دنیای زود گذر، دنباله روی توست؛ و به درستی که تو در تربیت نیکو و راهنمایی به سوی پروردگارش و یاری رسانی او در فرمان پذیری از خداوند نسبت به خویشتن و حق فرزندت پرسیده خواهی شد. پس [اگر وظیفه ات را به انجام رسانی] پاداش گیری و [چون کم کاری کنی] بازخواست شوی. پس کار فرزندت را چونان کسی که کارش را در این سرای زودگذر با نیکو ثمری بیاراید، انجام بده و در روابط تو و فرزندت به سبب نگه داری خوب و ثمر الهی که از او گرفته ای نزد پروردگار، عذرت پذیرفته باشد و لا قو? الا بالله».(14)

 برای فرد بی قرار و بی تاب، هم آسیب ناشی از مصیبت می ماند و هم آسیب های ناشی از بی تابی-ها و لذا اگر بی تابی بر کسی چیره شود روی آسایش را نخواهد دید. پیامبر(ص) در این باره می-فرماید: «من استولی علیه الضجر رحلت عنه الراحه؛ کسی که بی تابی و تنیدگی بر او چیره شود، آسودگی از او رخت بربندد.»

 

ج) وظیفه ی هر یک از زن و مرد نسبت به کل خانواده: خداوند در قرآن کریم می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَیْهَا مَلَائِکَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛ (15)  دستور امر به معروف و نهی از منکر یک دستور عام است که همه ی مسلمین نسبت به یک دیگر دارند ولی از این آیه و نیز روایاتی که درباره ی حقوق فرزند و مانند آن در منابع اسلامی وارد شده، به خوبی استفاده می شود که انسان در مقابل همسر و فرزند خویش مسئولیت سنگین تری دارد و موظف است تا آن جا که می تواند در تعلیم و تربیت آن ها بکوشد، آن ها را از گناه بازدارد و به نیکی ها دعوت نماید، نه این که تنها به تغذیه ی جسم آن ها اکتفا کند.(16)

 امام علی(ع) در این مورد فرمودند: «اعلموا انفسکم و اهلیکم الخیر و ادّبوهم؛ خود و خانواده ی خویش را نیکی بیاموزید و آن ها را ادب کنید.»

پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز فرمودند: «بدانید همه ی شما نگهبانید و همه در برابر کسانی که مأمور نگهبانی از آن ها هستید، مسئولید ... مرد، نگهبان خانواده ی خویش است و در مقابل آن ها مسئول، زن نیز نگهبان خانواده، شوهر و فرزندان است و در برابر آن ها مسئول است.»(17)در آیه ی دیگری از قرآن می خوانیم خطاب خدا به پیامبرش را که: «وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ؛ خانواده ی خود را به نماز فرمان ده.»(18)

 

د) حقوق و وظایف زن و شوهر نسبت به یک دیگر: طبق آیه ی: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ ? وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَه؛(19) همان طور که مرد بر زن حقوقی دارد، زن نیز بر مرد حقوقی خواهد داشت. یعنی طرفین نباید از حقوق خود سوء استفاده کنند بلکه بایستی حق یک دیگر را به صورت شایسته ادا کنند؛ چنان که در آیه از لفظ «بالمعروف» استفاده شده است.(20)

 

در ادامه مهم ترین وظایف متقابل همسران اشاره شده است:

مهرورزی: همان طور که گفته شد، اساساً کانون خانواده براساس حس مهرورزی شکل می گیرد؛ مهرورزی با قلب، زبان و عمل. چنان که بنیاد خانواده براساس مهر و عشق ورزی است، بقا و ماندگاری آن نیز مرهون استمرار آن است و زندگی ای که براساس ارزش های روحی و معنوی شکل گرفته باشد ماندگار است چرا که زیبایی های معنوی پایان ناپذیرند.(21)

امام سجاد(ع) در مورد ضرورت مهرورزی به همسران چنین فرمودند: «حق همسرت آن است که بدانی خداوند عزوجل او را مایه ی سکون و همنشینی تو قرار داده است و باید بدانی که او نعمت خداوند بر توست. پس او را گرامی بدار و با او با رفق و مدارا برخورد نما و هر چند حق تو بر او بیشتر است، اما حق او بر تو این است که با او مهربانی کنی.»(22) علاوه بر همدلی و همراهی(23)، تقدس حق شوهر بر زن چنان والاست که هم ردیف شرکت در جهاد فی سبیل الله قرار گرفته، چنان که امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «جهاد المرا? حسن التبعل؛ جهاد زن، نیکو همسرداری کردن است.»(24)

خداوند در یک کلام، حق و وظیفه ی میان زن و شوهر را روشن نموده است: «هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ»(25) که حکایت از پیوند تنگاتنگ مرد و زن - چونان نزدیکی پیراهن و تن - دارد. خداوند بیان می دارد که همسران مایه ی زینت همند؛ عیب های یک دیگر را می پوشانند، یک دیگر را محافظت می کنند و از گناه باز می دارند. لذا این تعبیر نهایت نزدیکی همسران را نشان می دهد و مساوات آن ها را با به کار بردن لفظ و کلمات مشابه رعایت نموده است.(26)

مهر و محبت اعضای خانواده به همدیگر سبب جلب رضایت و رحمت خدا می شود که بدیهی است چنین خانواده ای پایدار و سعادتمند است.

در این رابطه پیامبر(ص) می فرماید: «هنگامی که مرد به زن خود با مهر و صفا بنگرد و همسرش همان سان به او نگاه کند، خدای فرزانه به آن دو به دیده ی مهر می نگرد.»

 

 4. تفاهم و همکاری میان اعضای خانواده: مهم ترین عاملی که سبب تفاهم و همکاری اعضای خانواده می گردد وجود روحیه ی مشورت در خانواده است که در عین ایجاد خانواده ای مستحکم و صمیمی، بهترین محافظ در برابر مشکلات و موانع زندگی نیز هست. مولی علی(ع) فرمودند: «و لا ظهیر کالمشاور?؛ هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست.»(27) در طول تاریخ زندگانی بشر نیز بهترین و مستحکم ترین کانون های خانوادگی، آن هایی بوده اند که در آن، زن و شوهر و فرزندان با همفکری و همکاری حرکت نموده اند.نمونه ی بارز و برترین الگوی آن، در زندگی امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) به چشم می خورد. اما خانواده هایی که اعضای آن در امور خیر و معنوی، همکار و همفکر نیستند چنین نیستند که در ذیل به سه نمونه اشاره می گردد:

الف) خانواده ای که مرد، خوب اما زن بد است، مثل لوط(ع) و نوح(ع) و همسران شان.

ب) خانواده ای که زن، خوب اما مرد بد است، مثل آسیه و فرعون.

ج) خانواده ای که در خبائث همفکر و همکارند نه امور خیر، مثل ابو لهب و همسرش.(28)

 

5. وجود روحیه ی صبر و پایداری و متانت در فراز و فرودهای زندگی: فوری ترین و شایع ترین واکنش در برابر حوادث ناگوار و ناخوشایند، بی تابی کردن است. طبع اولیه ی انسان این است که در برابر ناخوشایی های زندگی بی تاب می گردد. قرآن می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛ همانا انسان حریص و بی تاب آفریده شده است، هرگاه بدی به او برسد بی تاب می-شود.»29 امام کاظم(ع) فرمودند: «المصیبه للصابر واحد? و للجازع اثنتان؛ مصیبت برای شخص بردبار یکی است و برای شخص بی قرار دو تا»30 و این از آن روست که برای فرد شکیبا تنها آسیب ناشی از مصیبت باقی می ماند که آن هم در اثر صبر، از هم فرو می پاشد. چنان که امام علی(ع) فرمودند: «الصبر یمحص الرزیه؛ شکیبایی مصیبت را از هم می پاشد.»(31) اما برای فرد بی قرار و بی تاب، هم آسیب ناشی از مصیبت می ماند و هم آسیب های ناشی از بی تابی ها و لذا اگر بی تابی بر کسی چیره شود روی آسایش را نخواهد دید. پیامبر(ص) در این باره می فرماید: «من استولی علیه الضجر رحلت عنه الراحه؛ کسی که بی تابی و تنیدگی بر او چیره شود، آسودگی از او رخت بربندد.»(32)

 در قرآن نیز به صبر و بالا بردن سطح مقاومت بارها سفارش شده است: «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاه؛ 33 قرآن به صبر و شکیبایی فراخوانده و علاوه بر این، الگوهای صبری چون یعقوب(ع)، ایوب(ع) و پیامبر گرامی اسلام(ص) و ... را نیز معرفی می نماید.(34)

 

6. برخورداری از روحیه ی گذشت و بزرگواری و تقویت آن: گذشت عاملی مؤثر در تقویت و حتی ایجاد دوستی ها است، چنان که خداوند می فرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ? ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ هرگز نیکی و بدی یک سان نیست. بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.»35 و لذا اگر در دشمنی ها، گذشت و بزرگواری چنین تأثیری می-گذارد، بدیهی است در خانواده که به طور طبیعی روابط دوستانه وجود دارد عمیقاً کارساز خواهد بود.اما خود این گذشت ها و بزرگواری ها از ایمان و تقوای اعضای خانواده سرچشمه می گیرد چرا که امام سجاد(ع) فرمودند: «لاکرم الا بتقوی؛ بزرگواری جز به پرهیزگاری نباشد.»36

 

7. حاکمیت صداقت در فضای خانواده: بی صداقتی ابتدا روح و شخصیت خود فرد را تخریب می-سازد، سپس به خانواده و جامعه ی او زیان وارد می نماید. امام باقر(ع) فرمودند: «ان الکذب هو خراب الایمان؛ دروغ، ویران گر ایمان است.»37 پس چگونه می توان انتظار داشت گناهی که ایمان را از بین می برد؛ به خانواده ای که باید بر مبنای ایمان شکل بگیرد، صدمه وارد نسازد!

 

8. مدیریت و برنامه ریزی صحیح در خانواده: خانواده به عنوان واحد کوچک اجتماعی نیازمند رهبری واحد است. قرآن روی سرپرستی مرد تأکید دارد و می فرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ؛ مردان سرپرست و نگهبان زنانند.»38حضرت علی(ع) فرمودند: «از زنان بد بپرهیزید و مراقب نیکان شان باشید. در خواسته های نیکو همواره فرمان بردارشان نباشید تا در انجام منکرات طمع نورزند.»39 (امام(ع) در این جملات فمینیسم و تفکر زن سالاری را نفی می فرمایند.)

 

9. رعایت اخلاق نیکو و رعایت ادب و احترام متقابل در خانواده: دارا بودن اخلاق خوش یکی از اصول بسیار مهم و سرنوشت ساز در حیات انسان ها است.خوش اخلاقی در محیط زندگی، نه تنها انسان را از انواع نگرانی ها و تشنجات عصبی مصون می-دارد، بلکه عامل بسیار مؤثری برای پیروزی بر مشکلات و دشواری هایی است که برای انسان پیش می آید. امام صادق(ع) می فرمایند: «لاعیش اهنا من حسن الخلق؛ حیاتی خوش گوارتر از خوش خلقی نیست.»40 حفظ حرمت و شخصیت دیگران، در گرو احترامی است که در برخوردها از انسان ظاهر می گردد. رعایت این مسئله خصوصاً از سوی کسانی که با هم انس و الفتی دارند باعث استحکام دوستی و گرمی روابط خواهد شد41 که بارزترین مصداق آن خانواده است.در واقع، اخلاق نیک به مثابه روغنی است که از سایش و فرسودگی قطعات انسانی در اثر برخورد و اصطکاک مداوم جلوگیری می کند. آمارها نشان می دهد که یکی از مؤثرترین عوامل فروپاشی خانواده ها، سوء خلق همسران است.

برخی از مفسران مقصود از آیه ی: «فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ»42 را که در توصیف همسران بهشتی است، زنان خیر، نیک منش، زیبارو و زیباسیرت دانسته اند. بر این اساس مقصود از «حسان» تنها زیبایی چهره و اندام نیست بلکه زیبایی سیرت نیز هست43 که بالطبع خوش خلقی از برترین مصادیق آن است، چنان که در حدیث است: «البر حسن الخلق؛ نیکویی بر خوی نیکوست.»44 بی صداقتی ابتدا روح و شخصیت خود فرد را تخریب می سازد، سپس به خانواده و جامعه ی او زیان وارد می نماید.

امام باقر(ع) فرمودند: «ان الکذب هو خراب الایمان؛ دروغ، ویران گر ایمان است.»37 پس چگونه می توان انتظار داشت گناهی که ایمان را از بین می برد؛ به خانواده ای که باید بر مبنای ایمان شکل بگیرد، صدمه وارد نسازد!

 

الف. احترام فرزندان به پدر و مادر: در قرآن کریم می خوانیم: «وَقَضَى? رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ? إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ، وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا»45 در این آیات، دستور احترام به پدر و مادر پس از مسئله ی توحید بیان گردیده و این نشان دهنده ی اهمیت این حکم است.

در این آیات همچنین سه دستور مهم در مورد نحوه ی رفتار با والدین آمده است:

1. به کار نبردن کمترین تعابیر بی ادبانه (یعنی «اف» چه رسد به فریاد زدن بر آن ها؛)

2. خضوع در برابر پدر و مادر؛ 3. دعا در حق ایشان.46

ب. احترام زن و مرد نسبت به یک دیگر: پایه و اساس خانواده، احترام و محبت زن و شوهر نسبت به هم و رعایت حقوق یک دیگر است. دین اسلام نیز در این زمینه بسیار سفارش نموده است،47 چنان که امام باقر(ع) می فرمایند: «هر کس زن گرفت باید او را گرامی بدارد و بر او احترام کند»48

 

10.  وجود اعتماد در خانواده و پرهیز از سوء ظن: اعضای خانواده باید از سوءظن نسبت به هم بپرهیزند و اگر موضوعی ذهن شان را به خود مشغول نمود، با صراحت و صداقت آن را مطرح نمایند تا درستی یا نادرستی آن بررسی گردد.49

 

11. پرهیز از آفت حسد: همه ی اعضا بایستی یار هم در مسیر پیش رفت باشند چرا که سعادت خانواده در گرو سعادت فرد فرد آن است و حسد آفتی در روابط خانوادگی محسوب می گردد. چنان که در خانواده ی یعقوب(ع)، حسادت برادران یوسف(ع) بر او، موجب جدایی اعضای خانواده از همدیگر - هم به لحاظ بعد مکانی و هم بعد روحی و روانی - گردید؛ یوسف(ع) از کانون خانواده جدا شد و یعقوب(ع) سال ها از پسرانش دل رنجیده بود.در حدیثی از مولی امیر المؤمنین(ع) آمده: «الحسد ینکه العیش؛ حسد زندگی را تنگ سازد.»50

 

12. وفاداری اعضای خانواده نسبت به یک دیگر؛ رازداری یکی از مهم ترین شروط وفاداری همسر است که در آیه ی: «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى? بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ ? فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا ? قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ»51 به آن اشاره شده است.این نکته نیز بسیار اهمیت دارد که آتش خیانت، تمام خانواده ها را تهدید می کند چرا که انبیایی چون نوح(ع) و لوط(ع) از سوی همسران خود به آن مبتلا گردیدند: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ? کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا و َقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ.»52

در هر صورت وفاداری اعضای خانواده سبب ایجاد صمیمیت و محبت می گردد و نیز سپری است محکم در برابر مشکلات و سختی ها و پشتیبانی است پای دار جهت استحکام بنیان خانواده.

 

نتیجه گیری:

انسان همواره به شناخت آن چه در طول زندگی با آن در ارتباط است نیاز دارد. از مهم ترین آن-ها خانواده است که نحوه ی تشکیل و بقای آن نقش مهمی در سعادتمندی افراد، جوامع و ملت ها دارد و لذا باید در تحکیم بنیان های خانوادگی بسیار کوشید.دین اسلام در این عرصه نیز همچون سایر ابعاد و عرصه ها آموزه های متعالی و حیات بخشی را ارائه می نماید و بر عواملی چون وجود ایمان و تقوا، عشق و محبت، وفاداری، اعتماد متقابل، صبر و شکیبایی، مدیریت صحیح، اخلاق نیکو، شناخت حقوق و وظایف و ... در اعضای خانواده تاکید دارد.

 

 پی نوشت ها:

1 – عباس پسندیده، رضایت از زندگی، قم، دار الحدیث، 1384، ص7.

2 – پیشین، ص9.

3 – عبدالکریم بهجت پور، محمدعلی رضایی اصفهانی، ابراهیم کلانتری، علی نصیری، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، معارف، 1385، ص257.

4 – نساء/1.

5 – بقره/221.

6 – عبد الکریم بهجت پور و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، معارف، 1385، ص248.

7 – عبدالمجید معادی خواه، فروغ بی پایان قرآن کریم، ذیل لغت خانواده.

8 – عباس اسماعیلی یزدی، فرهنگ تربیت، قم، دلیل ما، 1385، ص257.

9 – محمد بن حسن حر عاملی، آداب معاشرت از دیدگاه معصومین(ع) [برگزیده ی وسائل الشیعه]، ترجمه: محمدعلی فارابی و یعسوب عباسی علی کمر، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1386، ص160.

10 – علی کرمی فریدنی، نهج الفصاحه، قم، حلم، 1385.

11 – ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1362، ج2، ص110-111.

12 – ابو محمد حرانی، تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، قم، آل علی، 1387، ص460-461؛ محمدباقر مجلسی، توحید مفضل، ص25.

13 – احقاف/15.

14 – ابو محمد حرانی، تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، قم، آل علی، 1387، ص461.

15 – تحریم/6.

16 – ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1362، ج24، ص293.

17 – پیشین، ص294.

18 – طه/132.

19 – بقره/228.

 20 - ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1362، ج2، ص110-111.

21- عبد الکریم بهجت پور و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، معارف، 1385، ص260.

22– پیشین؛ ابو محمد حرانی، تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، قم، آل علی، 1387، ص460.

 23 - عبد الکریم بهجت پور و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، معارف، 1385، ص261.

24 – نهج البلاغه، حکمت 131.

 25 – بقره/187.

26 –ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1362، ج1، ص650.

 27 –نهج البلاغه، حکمت54.

 28 –محسن قرائتی، چهارصد نکته از تفسیر نور، تدوین: عباس باباییان، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1388 ، ص180.

 29 – معارج/19-20.

 30 - ابو محمد حرانی، تحف العقول، ترجمه: صادق حسن زاده، قم: آل علی، 1387، ص754.

31 – عبد الواحد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، قم: امام عصر، 1385، ص50، ح697.

32 – عباس پسندیده، رضایت از زندگی، قم: دار الحدیث، 1384، ص228، به نقل از شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه ، ج4، ص355، ح5762.

 33 – بقره/45.

34 - عبد الکریم بهجت پور و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم: معارف، 1385، ص203.

 35 – فصلت/34.

 36 – محمد بن علی بن بابویه [شیخ صدوق] الخصال، ترجمه: صادق حسن زاده، [بی جا]: ارمغان طوبی، 1387، ج1، ص36 و 37، ح62.

37 - محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، اصول کافی، ج2، ص339 ، ح4.

38 - ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم: دار الکتب الاسلامیه، 1362، ذیل آیه ی 34 سوره ی نساء.

39 – نهج البلاغه، خطبه ی 80.

 40 – عباس اسماعیلی یزدی، فرهنگ تربیت، قم: دلیل ما، 1385، ص259.

 41 – پیشین، ص258. 42 – الرحمن/70.

43 – عبد الکریم بهجت پور و دیگران، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم: معارف، 1385، ص251؛ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج19، ص187، ترجمه: محمدباقر موسوی همدانی.

44 – قاضی قضاعی، شهاب الاخبار (کلمات قصار پیامبر خاتم)، [بی جا]: علمی، 1361، ص17، ح43.

 45 – اسراء/23-24.

46 – ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، قم: دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج12، ص75-76.

47 – مجتبی حسینی، احکام روابط زن و شوهر (پرسش ها و پاسخ های دانش جویی، قم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف، 1388، ص55.)

48 – پیشین، به نقل از بحار الانوار، ج103، ص224. 49 – پیشین، ص52.

 50 – عبد الواحد آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، قم: امام عصر، 1385، ح851.

51 – تحریم/3. 52 – تحریم/10.


[ سه شنبه 93/9/4 ] [ 10:42 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]
پیام هایی به مناسبت هفته بسیج

 

نویسنده: محمد جواد آهنگر و الهام صابری

اشاره

هفته بسیج، بزرگ‏داشت جان‏فشانى‏هایى است که براى سربلندى این سرزمین صورت گرفته است. گمان غلطى است اگر بسیج را حاصل جنگ تحمیلى یا انقلاب اسلامى بدانیم. بسیج، فهم درست اتحاد، اراده و اخلاص مسلمانان است که با ظهور اسلام تولد یافته و در ملت‏هاى مسلمان رشد کرده است. هوشمندى حضرت امام خمینى رحمت ‏الله علیه و عدالت‏خواهى میلیون‏ها انسان باایمان، تنها، تبلور دوباره بسیج در عصر حاضر بود. این مقاله، شامل پیام‏هایى است که هر کدام گوشه‏اى از برنامه‏ها، ویژگى‏ها و آرمان‏هاى بسیج را به همراه دارند.

تفکر بسیج؛ روحى در کالبد نظام

در هر مجموعه منظم و هدفمند، افزون بر پیشرفت اجزا، هماهنگى و هم‏گرایى میان آنان نیز ضرورى است تا خواسته‏هاى مجموعه تحقق یابد. فراگیر شدن تفکر بسیجى که همان اخلاص، ایمان به هدف، بالندگى و رشدآفرینى است، در ذهن همه افراد جامعه، حرکتى هم‏سو را به دنبال دارد. فعالیت‏هاى اقتصادى، پیشرفت‏هاى نظامى، دستاوردهاى علمى و...، هر کدام بخشى از بدنه جامعه را ترمیم مى‏کند، ولى روح حاکم بر تمام بخش‏ها، تفکر بسیجى است. تفکر بسیج، ارتباط ناگسستنى میان اجزاى نظام اسلامى را رقم مى‏زند؛ چرا که یک‏پارچگى اعضاى گوناگون جامعه، ناشى از یگانگى افکار آنهاست.

بسیج عمومى

خودمحورى‏ها، کج‏روى‏ها و ترجیح خواسته‏هاى شخصى یا گروهى بر نیاز جامعه، آسیب جبران ناپذیرى بر بدنه اجتماع وارد مى‏آورد. نظام اسلامى با برخورد قاطع، از فردگرایى جلوگیرى مى‏کند تا مبادا سلیقه‏هاى فردى و حزبى بر صلاح ملت ترجیح داده شود.
در پرتو این تفکر، بسیج خود را حزبى سیاسى یا گروهى نظامى یا اقتصادى نمى‏داند. بسیج، حاصل فهم همگانى مردم از نیکى‏هاست که یکایک آنها نقش حساسى در اجراى آن بر عهده دارند. هر کس با توانایى‏هاى خود، نیرویى از بسیج است که براى رساندن مملکت به جایگاه حقیقى و آرمانى‏اش تلاش مى‏کند.

امنیت؛ ارمغان بسیج

مخالفت دشمنان با تحقق اندیشه‏هاى اسلامى، برپایى حکومت عدل را با مشکلات فراوانى روبه‏رو مى‏کند؛ شیطنت‏ها و مزاحمت‏هایى که سلامت جامعه را به خطر مى‏اندازد. نخستین گام براى گسترش مبانى دینى در کشور، ایجاد بستر مناسب و امنیت است. آرامش روانى و آسایش خاطر، عرصه را براى حاکمیت خدا و قانون او فراهم مى‏آورد.
یکى از حیاتى‏ترین وظایف بسیج، حفظ امنیت کشور است. شرکت پرشور در جنگ تحمیلى، نمونه برجسته‏اى از حضور موفق بسیج در صحنه امنیت ملى بوده است. اکنون نیز نیروهاى بسیجى با گذراندن دوره‏هاى گوناگون نظامى، خود را در برابر تهاجم دشمنان خارجى و توطئه‏هاى داخلى آماده مى‏سازند.

وحدت عقیده و عمل

اهداف والاى بسیج، تنها با حضور جسمانى در صحنه محقق نمى‏شود. این وجود بینش است که عمل انسان را کامل مى‏کند. آن‏گاه که دل‏ها و بینش‏ها پراکنده باشند، تنها مُشتى اجساد بى‏فایده‏اند که دور هم گرد آمده‏اند. هر حضور موفقى، وحدت عقیده و عمل را مى‏طلبد.
وحدت در بسیج، وحدتى همه‏جانبه است. در تفکر بسیج، دوگانگىِ عقیده و عمل، منافق‏ساز است. انسانى که از اعتقاد تهى است و فرمان‏بردار چشم و گوش بسته است، بسیار کمتر از انسانى کارآیى دارد که آگاهانه اقدام مى‏کند. بسیج، تجلى‏گاه حقیقى ایده و عمل است.

شهادت؛ میراث الهى

مگر شهادت ارثى نیست که از انبیا رسیده است؟ مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم؟ مگر حسین علیه‏السلام را پیشواى خویش نمى‏دانیم؟ شهادت در مکتب تشیّع، پرواز از قفس دنیاست و نزد خداوند، هیچ قطره‏اى محبوب‏تر از قطره خونى نیست که در راه خدا ریخته مى‏شود. خون شهید، گرمى و حیات را در پیکر جامعه به جریان درمى‏آورد. بالاتر از هر عمل نیکویى، عمل نیکى وجود دارد تا زمانى که انسان در راه خدا شهید شود. برتر از شهادت، هیچ عمل نیکى وجود ندارد. در تفکر بسیج، برترین شرف و افتخارآمیزترین مرتبه، شهادت است. عشق به شهادت، تبلور باشکوه و حماسه‏آفرین ایمان است و امید به شهادت، قوى‏ترین انگیزه زیستن در دنیا به شمار مى‏آید.

حضور در همه قشرها

معمولاً گسترش یک اندیشه نیک در میان توده مردم و گرایش اقشار گوناگون به آن، نشانه اهداف انسانى و آرمان‏هاى مردمى آن اندیشه است. قشرهاى مختلف مردم پس از آشنایى دقیق و درست با یک تفکر، قضاوت منصفانه‏اى درباره آن مى‏کنند و موافقت یا مخالفت خود را بیان مى‏دارند.
امروزه تفکر بسیج به اندازه‏اى در میان مردم راه یافته است که نمایندگان برجسته‏اى در میان توده‏هاى گوناگون مردم دارد. دبستان‏ها و دبیرستان‏ها، کارخانه‏ها و مؤسسه‏ها، دانشگاه‏ها و مراکز گوناگون علمى و صنعتى کشور، شاهد حضور پررنگ بسیجیان هستند. بى‏گمان، بسیج، یکى از فراگیرترین اندیشه‏ها در کشور است.

نیروى جوانى

جوان، سرشار از انرژى است. حضور فعّال و مؤثر او در هر حرکتى، نوید موفقیت و پیشرفت دارد. بهره‏مندى از قدرت جسمى، نشاط فکرى و هیجان‏طلبى، جوانان را به سرمایه‏هایى براى سعادتمندى جامعه تبدیل کرده است. جوانان، نسلى سرشار از آمادگى براى کارهاى بزرگند و استعداد هر تحولى را دارند.
بسیج، از پیشروترین گروه‏هایى است که توانسته جوانان فراوانى را سازمان‏دهى کند. جوانانى که تمام نیرو و احساس خویش را براى رسیدن به اهداف بسیج، هدیه آورده و مسئولیت‏هاى گوناگون را بر دوش گرفته‏اند. به فرموده مقام معظم رهبرى: «امروز ـ بحمداللّه‏ ـ جوانان ما از قشرهاى مختلف در بسیج احساس حیات و نشاط مى‏کنند».

استقامت و بسیج

پایدارى در راه حق و تحمل رنج‏هاى این راه پُرحادثه، از ویژگى‏هاى ضرورى براى رسیدن به ارزش‏هاى الهى است. هدف مقدس، انسان را در مسیر رسیدن به آن مقاوم مى‏کند. بسیج با بینش عمیق خود، انگیزه لازم را براى تلاش تا پاى جان در افراد ایجاد مى‏کند. راستى گفتار، درستى عمل و اخلاص قلبى بسیجیان، زمانى مُهر تأیید مى‏خورد که بردبار باشند و قدمى به عقب برندارند. بى‏شک، هیچ عامل دیگرى همچون استقامت نمى‏تواند اهل حق را در رویارویى با باطل پیروز گرداند.

روحانیت و بسیج

نگاهى به تاریخ ایران در سده‏هاى اخیر نشان مى‏دهد که هیچ جنبش و تحولى بدون رهبرى یا پشتیبانى روحانیان از سوى مردم آغاز نشده است. مبارزه با ستم و تلاش براى گسترش عدالت، از وظایف مهم روحانى است. روحانى کسى است که خود را در مسیر سعادت قرار داده است و براى حرکت درست مردم در مسیر کمال، کوشش مى‏کند. چنین فردى، سر تسلیم در برابر ناعدالتى خم نخواهد کرد.
بسیج نیز نهادى است که از میان مردم برخاسته و همواره حضور پررنگ روحانیان مبارز را شاهد بوده است. روحانیان بسیجى که در دوران جنگ، شهیدان فراوانى را براى سرافرازى ملت تقدیم کرده‏اند، امروز نیز در بخش‏هاى عقیدتى، نظامى، سیاسى و... حضورى فعال دارند.

زنان بسیجى

بخش عمده‏اى از هر جامعه را زنان تشکیل مى‏دهند که اصلى‏ترین نقش تربیتى را بر عهده دارند. ادعاى گرانى نیست اگر زنان را فرهنگ‏سازترین بخش هر ملت بدانیم. اسلام نیز توجه فراوانى به جایگاه زنان دارد و بر حضور مثبت آنان در اجتماع تأکید مى‏کند.
جایگاه ویژه زنان در جامعه سبب شد تا اندیشه بسیج به صورت زنده و پویا در میان آنان نیز ریشه بدواند و رشد کند. زنان با حضور مؤثر خود در پیروزى انقلاب اسلامى و نیز کمک‏هاى بى‏دریغ در جنگ تحمیلى، حقى سترگ بر انقلاب دارند. بسیج خواهران با جذب، آموزش و سازمان‏دهى بانوان کشور، براى گسترش فرهنگ بسیج، تلاش‏هاى فراوانى کرده و تاکنون اقدامات مفیدى در زمینه‏هاى نظامى، امدادگرى، عقیدتى، سیاسى و سوادآموزى انجام داده است.

امر به معروف و نهى از منکر در نگاه بسیج

هر حکمى از احکام اسلامى، اهمیتى دارد که بى‏توجهى به آن، اجراى احکام دیگر را نیز با مشکل روبه‏رو مى‏سازد. در این میان، بى‏توجهى به احکامى که جنبه اجتماعى دارند، بیش از احکام دیگر، نابسامانى پدید مى‏آورد. اسلام، روش جلوگیرى از نابسامانى‏هاى اجتماعى را امر به معروف و نهى از منکر مى‏داند. قرآن کریم و احادیث معصومان به صراحت بر این فریضه الهى تأکید مى‏کنند و فراموشى آن را آفتى مى‏دانند که سلامت دین و دنیا را به خطر مى‏اندازد و جامعه را به فساد مى‏کشاند.
یکى از وظایف مهم و دقیق بسیج، امر به معروف و نهى از منکر است. بسیج به عنوان نیرویى مردمى، وظیفه دارد با هرگونه فساد و انحراف اجتماعى برخورد کند. انجام چنین وظیفه حساسى، نیازمند تربیت نیروهاى باتجربه و کارآزموده است که شیوه‏هاى برخورد درست با متخلفان را بشناسند و با شرایط و موقعیت‏هاى امر به معروف و نهى از منکر نیز آشنا باشند. امروزه، پایگاه‏هاى بسیج در سراسر کشور، برنامه منظم و گسترده‏اى را براى آموزش چنین افرادى پیش رو دارند.

واکنش‏هاى اضطرارى

حوادث پیش‏بینى‏نشده مانند زلزله، سیل و توفان، هر ساله انسان‏هاى فراوانى را به کام مرگ مى‏کشاند. گرچه اقدام براى پیش‏گیرى، نخستین گام براى کاهش خسارت‏هاى ناشى از این حوادث است، ولى به امدادرسانى پس از وقوع این پدیده‏ها نیز نباید بى‏توجهى کرد.
تجربه‏هاى تلخ گذشته که به از دست دادن هم‏میهنانمان در حوادث گوناگون به ویژه زلزله انجامید، زمینه حرکت مؤثر نیروهاى بسیج در سراسر کشور شد. آنان با آموزش شیوه‏هاى امداد و نجات و روش‏هاى پیش‏گیرى و کاهش خسارت، آمادگى مردم را در برابر این حوادث، افزایش مى‏دهند. هم‏اکنون ایران، یکى از سریع‏ترین کشورهاى جهان در امدادرسانى به مناطق حادثه‏دیده است؛ چرا که نیروهاى آگاه و هوشیار بسیج، در این برنامه نیز همچون فعالیت‏هاى دیگر خود، موفق عمل کرده‏اند.

بسیج یعنی...

بسیج، مدرسه است؛ مدرسهای که معلم و محصل و درسش همگی ایثار است و جهاد و خدمت. بسیج، لشکر است؛ لشکری که فرمانده و فرمانبر و میدان رزمش، همگی گذشت است و فداکاری و اطاعت از خدا و دوری از غیر خدا. بسیج، درخت پاکی است که با خون هزاران بسیجی جان بر کف و شجاع آبیاری و تنومند گشت، رشد یافت و به اوج عشقی خدایی رسید. بسیج و بسیجی، نیروهای رزمنده‏ای را در نظر می‏آورد که با شجاعت تمام، هشت سال دفاع از حکومت سالامی را به عهده گرفتند و مردانه و بدون خستگی، صحنه‏هایی را در جنگ آفریدند که قلم هیچ گاه قادر به توصیف آن نیست. مقام معظم رهبری در توصیف بسیج می‏فرماید: «بسیج، یعنی همین پایگاه‏های مقاومت و همین نیروهای جوان و پرشور. همین جوانانی که نماز و عبادتشان، پدران و مادران پیر را به شگفتی و تعجب وادار می‏کند. بسیج یعنی متن مردم، مردمی که می‏توان امید دفاع از انقلاب را از آنها داشت».

ریشه تاریخی بسیج

ریشه تاریخی بسیج، به صدر اسلام و زمانی بر می‏گردد که پیامبر اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مردم را ـ از زن و مردم و پیر و جوان ـ برای تبلیغ دین و آمادگی در برابر تجاوز قدرت‏های وقت فراخواند و بسیج کرد. این حرکت، همراه با زمان پیش رفت و امامان بزرگوار نیز بنا به مقتضات زمان، از قدرت بسیج مردمی استفاده می‏کردند. نمونه بارز آن، حرکت بزرگ بسیجی جهان اسلام، حضرت امام حسین علیه‏السلام بود. این حرکت، البته نه با نام بسیج، بلکه با تفکر بسیج تا به امروز همچنان ادامه داشته است.

تشکیل بسیج مستضعفین

هوشیاری و درایت بی‏نظیر حضرت امام خمینی رحمه‏الله ، از جمله اساسی‏ترین عوامل در راه خنثی سازی توطئه‏ها در جریان انقلاب سالامی به شمار می‏آمد. به برکت این دوراندیشی و هدایت انقلاب در مسیر اصلی خود، زمینه انقلاب دوم فراهم آمد. با سقوط لانه جاسوسی آمریکا در تهران و بر ملا شدن ماهیت سلطه جو و تجاوز کارانه آمریکا، شیطان بزرگ با ضربه‏ای سخت و جبران‏ناپذیر رو به رو شد. اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی و اظهارات صریح حاکمان آمریکایی، مردم و رهبران کشور و به ویژه حضرت امام را با این حقیقت آشکار مواجه ساخت که احتمال مداخله نظامی آمریکا و هجوم به جمهوری اسلامی، ناممکن نیست. بر این اساس، امام امت در پنجم آذرماه سال 1358، یعنی در مدتی کمتر از یک ماه بعد از انقلاب دوم، فرمان تاریخی تشکیل بسیج را صادر فرمود.

ضرورت تشکیل بسیج

حضرت امام خمینی رحمه‏الله ، توجه ویژه‏ای به تشکیل بسیج در سراسر جهان داشتند. در واقع هدف از تشکیل بسیج مستضعفین، ایجاد توانایی‏های لازم در همه افراد معتقد به قانون اساسی و اهداف انقلاب اسلامی، به منظور دفاع از کشور، نظام جمهوری اسلامی و همچنین کمک به مردم، به هنگام بروز بالایا و حوادث پیش بینی نشده است. بسیج، جایگاهی ملکوتی است؛ مکانی برای درس چگونه زیستن انسان‏ها و جایگاه عشق و صفا و صمیمیت. امام خمینی رحمه‏الله خطاب به بسیجیان جهان اسلام می‏فرماید: «باید بسیجیان جهان اسلام، در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند، و این شدنی است؛ چرا که بسیج، تنها منحصر به ایران نیست. باید هسته‏های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد». بر این اساس، بسیج به نهادی ارزشمند و مقدس تبدیل گردید و رفته رفته، مدرسه عشق، دانشگاه شهادت و عبادتگاه عارفان مسلح نام گرفت.

تفکر بسیجی

قداست بسیج و بسیجی، به اندیشه پاک و نیت خالص بسیجیان باز می‏گردد؛ چرا که آنها در همه عرصه‏های زندگی، براساس اعتقاد، احساس مسئولیت مو عمل به وظیفه الهی کار می‏کنند و آنچه دشمنان را به زانو در می‏آورد، تفکر بسیجی است. امام راحل رحمه‏الله در این باره چنین می‏فرمود: «اگر به کشوری، نوای دل‏نشین تفکر بسیجی طنین‏انداز شد، چشم طمع دشمنان و جهان خواران از آن دور خواهد شد؛ و الا، هر لحظه باید نتظر حادثه ماند». ایشان برای این که حادثه‏ای دیگر، آینده کشور را تهدید نکند می‏فرمود بسیج باید سازماندهی شود. باید آم‏ادگی به وجود بیاونرد و آن را حفظ کنند».

پیوند بسیج با ولایت

خداوند در آیه 62 سوره انفال، خطاب به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «پروردگارت کسی است که تو را به واسطه نصر خویش و به واسطه اهل ایمان یاری می‏کند». در این دوران، مصداق ارز اهل ایمان که به یاری خدا بر می‏خیزند، بسیجیانی هستند که اگر نقطه درخشانی جز مقطع دفاع مقدس در کارنامه کرامت آسای خویش نداشتند، همان برای اثبات منزلتشان برترین سند است. در حالی که سراسر تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی، سرشار از ایثارگری‏ها و از جان گذشتگی‏های بسیج در راه گذر از برهه‏های بحرانی و نقش بر آب کردن نقش‏های دشمنان آیین و میهن است. مفهوم والای بسیج که همان پیوند امت با ولایت و والایی است، هماره پا برجاست و مختص دوره دفاع مقدس نیست. بسیج، حقیقتی نافذ در جان و ایمان است. هر کس در هر مکانی تلاش و خدمت مشغول است، اگر به این ولایت و والایی بیندیشد و مطابق با آرمان‏های حاکمیت الهی عمل کند، بسیجی است.

عرصه‏های فعالیت

از آنجا که گستره بسیج، مجموعه‏ای از مردم،اعم از جوانان مشغول به تحصیل، کارکنان اداره‏ها، کشاورزان، کارگران و سرانجام متخصصان حرفه‏ها و مشاغل گوناگون صنعتی و غیر صنعتی را در بر می‏گیرد، طبیعی است که در همه عرصه‏های اجتماعی، سازندگی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی و دفاعی نیز از توانمندی‏ها و قابلیت‏های لازم برخوردار باشد. در نگاهی مکی، می‏توان مواردی چون دفاع در برابر تهاجم بیگانگان، سازندگی، بسیج فرهنگی، ایجاد امنیت داخلی، امداد رسانی، بهداشت و فعالیت‏های اقتصادی را، عرصه‏های فعالیت بسیج برشمرد.

بسیجی از نگاه امام خمینی رحمت ‏الله علیه

با بهره‏گیری از سخنان امام خمینی رحمه‏الله درباره بسیج، می‏توان ویژگی‏های این گروه را چنین برشمرد: شهادت‏طلبی، پرهیزکاری، جهاد، اخلاص، خدمتدر راه خدا، ظلم ستیزی، ایثار، فداکاری، عمل به تکلیف، ولایت مداری، بردباری، پرهیز از تحجر گرایی، و نیز انس با دعا، نیایش و قرآن کریم.

بسیج در بیان مقام معظم رهبری

بسیج یعنی ایمان عاشقانه

علت اینکه در کشور ما بسیج این طور درخشان شد و شکفت چه بود؟ ایمان عاشقانه، ایمان عمیق، ایمان توام با عواطف که از خصوصیات ملت ایران است، مثل بعضی از ملتهای دیگر، عواطف در این ملت جوشان است کلید بسیاری از مشکلات است. این ایمان با آن عواطف همراه شد و این رودخانه عظیم خودشان را به این دریای پهناور تبدیل کرد و مشکلات را در هر جایی که لازم بود از بین برد.

بسیج یعنی پاک ترین انسانها

بسیج عبارت است از مجموعه‌ای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند...بسیج در حقیقت مظهر یک وحدت مقدس میان افراد ملت است...بسیج در واقع مظهر عشق و ایمان و آگاهی و مجاهدت و آمادگی کامل، برای سربلند کردن کشور و ملت است.

بسیج یعنی حرکت

بسیج یک حرکت بی ریشه و سطحی و صرفاً ازروی احساسات نیست، بسیج یک حرکت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام – و به طریق اولی – جامعه اسلامی است. قرآن کریم می فرماید: [ هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین] ای پیامبر، خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مؤمنین مؤید قرار داد و کمک کرد. این خیل عظیم مؤمنینی که در اینجا مورد اشاره آیه قران قرار گرفته اند، عبارت دیگری است از آنچه که امروز به نام بسیج در جامعه ما قرار دارد.

بسیج یعنی قدرت

این کار خدا بود که بسیج ملت ایران بتواند در سخت ترین میدانها که همان میدان جنگ است چنان قدرتی از خود نشان بدهد که دیرباورترین افراد هم قبول کنند که ملت ایران دارای توانایی است...بسیج یعنی کل نیروهای مؤمن و حزب اللهی کشور ما این که امام گفتند «بسیج بیست میلیونی» یعنی این.

بسیج یعنی تلاش و جهاد مخلصانه

اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد.

بسیجی یعنی مغز متفکّر

بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که وظیفه این انسان را به آن میدانها فرا می خواند، این معنای بسیجی است.

بسیج یعنی آبادانی

امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنه‌ای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد......امام فرمودند «بسیج باید سازماندهی بشود، باید یکدیگر را بشناسند، باید آمادگی به وجود بیاورند و آن را حفظ کنند» امروز هم تکلیف بزرگ شما همین کارست. خیال نکنند که بسیج یک امر احساسی است. بسیج یک امر منطقی و فکری و ریشه دار و عمیق است و کسانی که در کار این حقیقت بزرگ شرکت دارند؛ همه آحاد ملتند، هر کسی که بسیجی است باید به بسیجی بودن خود افتخار کند. بسیجی بودن، مایه سرافرازی و سربلندی پیش پروردگار است. .... فرهنگ بسیجی، فرهنگ معنویت و شجاعت و غیرت و استقلال و آزادگی و اسیر خواستهای حقیر، نشدن است.

بسیج یعنی ارزش

هفته بسیج در حقیقت فرصت و بهانه‌ای برای زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پیشوای راحل عظیم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو می کنم و از خدا می‌خواهم که با بسیجیان محشور باشم. بسیج یک افتخار و یک ارزش است. سعی کنید این روحیه بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید.

بسیج یعنی الگو

شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است.

بسیج یعنی سعادت ابدی

روحیه بسیجی و معرفت بسیجی باید فراگیر شود تا این کشور بتواند بار سنگینی را که بر دوش دارد که همان بار هدایت الهی و سعادت انسانهاست - به سرمنزل برساند، لذا بسیج تمام شدنی نیست.

بسیج یعنی یک فرهنگ

بعضى در میدان بسیج، خلوص و صفایشان مثل خورشید مى‏تابد و انسان را مجذوب مى‏کند. به‏هرحال، بسیج یک فرهنگ است؛ بسیج، یک ذهنیت برجسته و والا در جامعه‏ى ماست...شما آن نسلى هستید که اگر خوب عمل کردید، آینده‏ى این کشور را - صد سال، دویست سال یا بیشتر - تضمین خواهید کرد. همین بیدار شدن، همین حساس بودن، همین انگیزه داشتن، همین ایمان، همین امید، همین تکیه به هدایت الهى و اعتماد به کمک الهى، قواره‏ى اصلى بسیج است؛ این یک فرهنگ است. اگر این‏طور حرکت کنیم، خداى متعال کمک خواهد کرد. کمک الهى متعلق به همه‏ى خلایق است؛ به شرطى که خودشان را آماده‏ى دریافت این کمک کنند؛ دستشان را دراز کنند و این میوه را بچینند؛ از جا بلند شوند، همت کنند و از این میوه استفاده کنند؛ این، در اختیار همه است.

بسیج یعنی مظهر تجدد و نوگرایى

بسیجى یعنى چه ؟ بسیج یعنى به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانى؟ میدان چالش‏هاى حیاتى و اساسى. میدان‏ها و چالش‏هاى اساسى زندگى چیست؟ فقط آن وقتى است که به کشورى حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهاى خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکى از موارد به میدان آمدن است. آن وقتى هم که هویت ملى و سیاسى یک ملت مورد مناقشه قرار مى‏گیرد، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهاى ریشه‏دار یک ملت اهانت مى‏شود و آن را تحقیر مى‏کنند، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که نسل برگزیده‏ى یک ملت احساس مى‏کنند از غافله‏ى دانش عقب مانده‏اند و باید علاجى بکنند، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که احساس بشود پایه‏هاى یک زندگى مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جاى به میدان آمدن است. آن وقتى هم که جبهه‏هاى فکرى و فرهنگى دنیا براى تسخیر ملتها با ابزارهاى فوق مدرن مى‏آیند تا ملتى را از سابقه و فرهنگ و ریشه‏ى خود جدا کنند و براحتى آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جاى به میدان آمدن است. همه‏ى اینها انسانهایى را مى‏طلبد که نیاز را احساس کنند...تجدد و نوگرایىِ حقیقى و باز کردن میدان‏هاى تازه‏ى زندگى، مطلوب اسلام است؛ اصلاً اسلام این را از انسان خواسته؛ این به برکت تأمل، تعمق، کار درست، کار فکرى، تلاش عملى، مجاهدت، استقبال از کار و از خطر در همه‏ى میدان‏ها، و همتها را بلند کردن به‏دست مى‏آید. این کارها مربوط به کیست؟ مربوط به بسیج است. اگر بسیج را درست معنا کنیم، همین است. بسیج همچنین یعنى انسان باهمتى که غیرت دینى و دانایىِ فکرى و نیازشناسى و ابتکار و جوشش ذهنى و خلاقیت دارد و وارد میدان مى‏شود. 

بیدار دلان مهاجم‏ستیز

هجوم نظامی، طمع به خاک است و زمین، ولی در شبیخون فرهنگی، طمع به اخلاق است و دین. محیط آلوده به گناه، خرمت خشکی است که جرقه تهاجم فرهنگی، در یک لحظه آن را به آتش می‏کشد. آنچه جامعه ما را فاسد می‏کند، غرق شدن در شهوات و ازدست دادن روح تقوا و فداکاری است. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت‏های اصلی انقلاب زنده بماند.
منابع:
1. ماهنامه گلبرگ، ش81
2. ماهنامه گلبرگ، ش93
3. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری

[ سه شنبه 93/9/4 ] [ 10:41 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]
محمد کامرانی اقدام 
بسیج عطری است آسمانی که از جوانه‏های تراوش می‏شود و پایگاهی است برای مُشت‏های گره شده.
بسیج حنجره‏ای است سوزان بر ای سرودن حماسه‏های سترگ و خورشیدی است تابناک برای شب‏های سرد و تاریک و وحشت‏زا.
بسیج سپاهی است مسلّح به ایمان و مجهّز به عشق و ریسمانی است برای بالا رفتن از شانه‏های خیس آسمان.
بسیج لشگر حسین مظلوم است در روز عاشورا و رگبار اللّه‏ اکبر و فریاد تکبیرها.
بسیج میعادگاهی است برای کبوتران سرخ دلی که دل‏هایشان برای پرواز در اوج می‏تپد و بسیجی همان کبوتر سرخ دل است.
بسیجی چکیده عشق است و نماد غیرت. سمبل تعصب است و پاسدار مکتب.
بسیجیان، سرو قامتانی هستند که سرو در توصیف عظمتشان خمید و دریادلانی که دریا برای تفهیم وسعتشان خشکید. پروانه صفتانی که شمع از سوز و جمالشان آب شد، غیرتمندانی که کوه از هیبت غیرتشان فرو ریخت و طلایه‏دارانی که حق در سیمایشان متجلّی است.
چه خالصانه جان در کف می‏نهند و چه عاشقانه زندگی را در طبق اخلاص.
مگر جز این است که همه رنگ‏ها، در حضور سبز و عشق سرخ و رویِ سفید و نگاه آبی بسیجی خود را می‏بازد و همه فریادها از هیبت نام بسیج، در گلو خشک می‏شوند؟!
مگر جز این است که: «سر مردان حق‏گو پیش غیر و آشنا بالاست».
بسیج! همه مظلومان ایران با نام تو آشنایند و همه مردم این مرز و بوم وام‏دار تواند.
تو دریای خروشانی از قدرتی، بخروش که پناه مستضعفانی و امید محرومان!
تو پایه‏های استوار سرزمین پهناورمان هستی، برپا باش که تو تکیه‏گاه شانه‏های خسته مظلومانی! تو همان «بسیجیده رزم با ترجمانِ» فردوسی و «نبرد آزمای ایران سپاهِ» نظامی هستی و ما همه تلاش‏هایت را در راه عمران، آبادی، امنیت و آزادی کشور اسلامی‏مان به قدمت هزاران بهار، ارج می‏نهیم، که این همه شکوه و عظمت و این همه مردانگی و غیرت را چگونه ببینیم و چگونه پاس نداریم، ای بسیجی سلحشور!
تو سینه‏ای وسیع‏تر از اقیانوس داری. شانه‏های سترگت تابِ تحمّل تمامِ مظلومیت‏های تاریخ و محرومیت‏هایِ مظلومانه را دارد. در صنوبرِ قلبت هر لحظه جوانه‏های ایمان می‏شکفد و در تاریخِ توفان‏خیز سرزمینمان هر لحظه شکوه شان حماسه می‏آفریند. تو فاتحِ دروازه‏های حقیقت و فاطر کاخ‏های خیالی هستی.
و هرگز فراموش نمی‏کنیم که چگونه با دست توانا و پای پویای تو به اوج رسیدیم.
و هرگز فراموش نمی‏کنیم ایستادن بدون سپرت را در برابر دنیای دونِ استکبار.
ما و همه مظلومانِ میهن همیشه یاور توایم ای پایمرد صحنه‏های ستُرگ، ای بسیجی!

دایرة‏المعارف عشق

محمدحسین قدیری
قالب تنگ لفظ، تاب دریای خروشان و پر موجش را ندارد.
سینه تنگ واژه‏ها را گنجایش عظمت صفات عالی‏اش نیست.
نام و نشان زنجیری بر پر پرواز در آسمان بی‏کران معنویتش است. تنها اقیانوس بی‏پایان معنا، آسمان نامحدود مفهوم و آیینه وسیع باطن و مضمون می‏تواند جلوه‏ای از جمال سیرت و خورشید صورت «مدرسه عشق»، بسیج را به تماشا بگذارد. فقط قاب عالی‏ترین مضامین و صفات انسانی می‏تواند، عکس زیبای لحظه‏های ماندگار، زلال و پاک «لشکر مخلص خدا» را در سینه و آغوش گرم خود بگیرد.
آری، بسیج دایرة‏المعارف عشق و معرفت است. کتاب سبز ایمان است و قاموس سرخ عشق. کتابی که به قلم حکمت امام بسیجیان، خمینی، نگاشته شد و با شور همت و شعور غیرت بسیجیان امام منتشر شد. امامی که خود معلم و مبلغ فرهنگ بسیجی بود و دغدغه بسیج فرهنگی تا آخر عمر مهمان ذهن آسمانی‏اش بود. معلمی که با مشی و خط زیبای سیاست و گچ سفید دیانتش روی وجدان سیاه دنیای استبداد و ظلم نوشت: «بسیج لشکر مخلص خداست».
که دفتر تشکّل آن‏را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده‏اند... بسیج میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن نام و نشان در گمنامی و بی‏نشانی گرفته‏اند».
معلم و مبلغی که به صفا و خلوص شاگردان بسیجی خود غبطه می‏خورد و خود را کوچک‏ترین دانش‏آموز «مدرسه عشق» به حساب می‏آورد و دعا می‏کرد که در روز رستاخیز در صف شاگردان این مدرسه به سوی بهشت قرب حرکت کند.
بسیج، دیوان شعر انقلاب اسلامی است که پیر جماران در اوج شعله‏های آتش جنگ تحمیلی، سرود و به زیور طبع و چاپ پایداری و مقاومت بسیجیان آراسته شد. دیوانی که پر از غزل‏های عاشقانه وداع فرزندان و همسران و پدران و غربت اشک و آه مادران و یتیمان است. دیوانی که پر از قصیده‏های بلند اسارت، سوختن و ساختن و انتظار و مشحون از مثنوی حماسه‏ها و رشادت‏ها و شهادت‏هاست. دیوانی که سوز ابیاتش، دل دو بیتی‏های باباطاهر را آتش می‏زند و جگر رباعی‏های خیام را کباب می‏کند. دیوانی که قطعه‏های زمینی «بهشت زهرا»یش با پاره‏هایی از بهشت و ملکوت خدا برابری می‏کند.
طنین بانک خوش عاشقی رسد به گوش بیا به مدرسه عشق ثبت‏نام کنیم 
و بسیجی مفسّر اندیشمند حماسه حسینی است. شاگرد مدرسه عشقی که دست تک تک تکالیف استاد پیرش را می‏بوسد. مجنونی که در دشت شیدایی و عمل و بیابان‏های غربت با قلم اندیشه و اسلحه‏اش مشق نام لیلی را تمرین می‏کند و قهرمانی که در گود ورزش باستانی‏اش علی‏گویان به گرد تکلیف، وظیفه و حق می‏چرخد. «بسیجی کسی است که نورش، خورشید را، موجش دریا را، استواریش کوه را، عزمش آهن را، وسعت روحش جهان را، صفتش واژه‏ها را، بی‏نامیش نام را، سوزش آتش را، سرعتش باد را و شهره‏اش تمام اسطوره‏ها را خجل کرده است».

متلاطم خروشان

سیده زهره نوربخش
ای صحراها وامدار گستردگی اندیشه تو! ای نامت عمیق‏تر ازد ریا! فرشتگان، با دیدنت به راز آفرینش انسان پی بردند چرا که ایمان را، عشق را، صداقت و صمیمیت را، بخشش و سخاوت را و مدارا و شجاعت را در هیأت یک انسان دیدند.
ای روح متلاطم خروشان، ای پیشانی تو به بلندای افق! ای بر دمیده از مشرق نور، ای که در عصر قساوت تکنیک، در عصر توحّش مدرن، در قرن مجسمه‏های بی‏روح، در قرن آد م‏های کوکی، ساعت‏های دیواری و شمّاطه‏دار منظم بی روح؛ دست مهربانِ نوازشی و لبخند سرشار از طراوتی! در نگاهت یخ قرن ذوب می‏شود و در نسیم رفتارت هوای عشق می‏وزد. ای که در قرن التهاب و هراس و عصیان و خشم و اضطراب، در قرن اتم و ماشین عصر خلأ روحی و از خود بیگانگی و یأس و دلمردگی و التهاب و احساس خفقان روح و در قرن قندیل‏های یخ بلندترین حماسه‏سرای عشقی!
در میان نقش‏های بی‏رنگ امروز، نقاش عطوفت و مهری! در میان قرن سرسام، قرن بهت و بی‏باوری، نویسنده نوری! شاعر شور و شعوری.
ای که در میان خانه‏های خسته مغموم، ای در میان کوچه‏های سرد سیمانی، بنا کننده حوض سبز ماهی‏ها و برافرازنده گنبد نیلگون اخلاصی! ای که در زمان مرگ نیلوفر و خواب شبدر، باران خوش بر پیکر سرو و لبخند مهر بر چهره یاسی!
در باغچه‏ها، گل مهر می‏کاری، درختان گیلاس و سیب، دستان تو را می‏بوسند و در شکوفه‏زاران نگاهت، ساقه‏های طلایی گندم قد می‏کشند. تو در همه‏جا، در دل حفره‏های عمیق معدن، در میان سواحل خزر، در گرگ و میش صبحگاهان، در میان مزرعه و گندمزار، در کارخانه‏ها، در مغازه‏ها در ادارات، در خانه‏ها، در کنار فرزندان،در همه‏جای شهر و روستا، مهر می‏کاری و عطوفت درو می‏کنی، کینه را از دل‏ها می‏شویی، و همچون آفتاب به شب‏های تار و فشرده بیگانگی نور و گرمای وحدت می‏بخشی.
ای نگاهت شور گندمزارها 
در میان چفیه‏ات جوبارها 
نام پاکت در میان سینه‏ام 
یاد یاران، یاد آن ستوارها 

مى‏خواهم زنده بمانم

منوچهر خلیلیان
در کوچه دل، صداى پاى عشق مى‏آید؛ برخیز دلا! تا خیمه ظلمت از زمین برچینیم و همچون صبح - صادقانه - از خواب گران، برون رویم و از عطر حضور آفتاب، سرشار شویم. برخیز تا مضمون غریب عشق را بر جان پاییزدلان، جارى کنیم... و من مى‏خواهم زنده بمانم! مى‏خواهم براى دست‏هاى پینه بسته کشاورزان، دل بسوزانم. مى‏خواهم سرود رهایى را با هم‏نام مظلوم همیشه تاریخ بخوانم؛ با او که آواى عاشقانه‏اش را تا دور دست‏هاى روستایى‏ترین آدمیان فریاد کرد. او که در خاکى افلاکى به گستره تاریخ انسان، در برابر تمامت کفر، قد علم کرد و پرچم خونین فتح را بر گلدسته‏هاى غریب مسجد لاله برافراشت. با او که ما را گفت:
«آنچه جامعه ما را فاسد مى‏کند، غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداکارى است. بسیجى باید در وسط میدان باشد، تا فضیلت‏هاى اصلى انقلاب زنده بماند».
ما بسیجى هستیم...
و ما بسیجى هستیم؛ پیام آورانى که محو هر چه زشتى را به نمازى عاشورایى، قامت بسته‏ایم. و ما با شوق زیباى رفتن آمده‏ایم تا در اوج غربت و کرامت، تا بى‏نهایت عشق برویم؛ هر چند زمان، سکوت کرده است و:
«دنیاى امروز، دنیاى دروغ، زور، شهوت‏رانى و دنیاى ترجیح ارزش‏هاى مادى بر ارزش‏هاى معنوى است».
هر چند خوب مى‏دانیم:
«کارى که از لحاظ فرهنگى، دشمن مى‏کند، نه تنها یک تهاجم فرهنگى، بلکه باید گفت یک شبیخون فرهنگى، یک غارت فرهنگى و یک قتل عام فرهنگى است».
اما این را نیز نیک مى‏دانیم، که:
«اگر نیروهاى بسیجى و حزب‏اللهى نبودند، ما، هم در جنگ و هم در مقابل دشمنان گوناگون در این چند سال، شکست مى‏خوردیم».
ماباید باشیم
ما باید باشیم و بمانیم؛
«وَلتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلىَ الخَیرِ».
تا فلاح و رستگارى را فریاد کنیم:
«وَ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ».
ما نیز اهل حساب و کتاب هستیم!
«مِن اَهلِ الکِتابِ امَّةٌ قائِمَةٌ یَتلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَاللَّیلِ وَ هُم یَسجُدُونَ...».
هر چند هیچ گاه با ربانیون آنان همدل نمى‏شویم و هم‏زبان!
«لَولا یَنهاهُمُ الرَّبانِیُّونَ وَ الاَحبَارُ عَن قَولِهِمُ الاِثمَ و اَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ مَا کانُوا یَصنَعُونَ».
ما مى‏دانیم
ما قدرت ایمان را از على علیه‏السلام آموخته‏ایم و مى‏دانیم:
«چیزى که به یک نظام، قدرت مى‏دهد، بمب اتمى نیست... قدرت ایمان نیروهاى حزب الله است».
ما به:
«وَلَیَنصُرَنَّ اللّهُ مَن یَنصُرُهُ».
چشم امید داریم، و بر:
«وَالمُؤمِنُونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرُونَ بِالمَعروُفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ».

ما بسیجى مى‏مانیم

و ما، بسیجى هستیم و هر روز با اندیشه مطهر، نماز «مرگ بر امریکا» مى‏خوانیم؛ نماز «امربه معروف و نهى از منکر».
ما «کُلُّکُم راع» را از محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدیم و «کُلُّکُم مَسئول» را على براى‏مان سرود: «امروز امر به معروف و نهى از منکر، هم مسئولیت شرعى و هم مسئولیت انقلابى و سیاسى شماست».
ما بسیجى هستیم؛ ما از «مؤمنان ضعیف» بیزاریم؛ از «مَیِّتُ الاَحیاء»!
ما مى‏خواهیم وارث کربلا باشیم و از خون نامه شهیدان و آرزوهاى مردان حماسه، پاسدارى کنیم.
ما «ستاره‏هاى گم شده غربت» را فراموش نمى‏کنیم و با «اسیران عشق» تا باغ آفتاب مى‏رانیم.
ما، هر روز دعاى عاشورایى «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الّذینَ یَأمُرونَ بِالمعروف و یَنهون عَنِ المُنکَرِ» را مى‏خوانیم.
و ما، بسیجى هستیم و بسیجى مى‏مانیم... .

به دیدارت آمده‏ام 

به دیدارت آمده‏ام؛ در روزی که روز توست و زمین و آسمان از عطر بهشتی تو سرشار است.
به دیدارت آمده‏ام؛ با شاخه گلی و قرآنی در دست. بر لبانم نام معطر بسیج جاری است و در ذهنم، مقاومت، به بلندای آفتاب و هفت آسمان نفش بسته است.
بسیجی شهید!
امروز، همراه با دلم و با همه کسانی که گلی گم کرده‏اند، به دیدار تو و به زیارت آلاله‏های سرخ پرپر آمده‏ام. خاطرات با شما بودن، روان‏ترین رودخانه جهان است که در دل و چشم‏هایم جاری است. خاطرات «حلبچه»، «پنج وین» و کربلای یک، تا کربلای بیست و پنج.

[ سه شنبه 93/9/4 ] [ 10:37 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

تفکر بسیج به معنای استحکام ساخت درونی قدرت است

خبرگزاری تسنیم: رئیس ستاد کل نیروهای مسلح تاکید کرد: تفکر بسیج یعنی استحکام ساخت داخلی قدرت و همه مولفه‌های قدرت نظام ناشی از همین تفکر بسیج است.

به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم، سرلشکر سیدحسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح  در جشنواره مالک‌اشتر که صبح امروز در مجموعه 5 آذر برگزار شد، با اشاره به این جمله که بسیجی یعنی علی (ع) که همه زندگی‌اش وقف اسلام بود، اظهار داشت: این تعبیر بالاترین، دقیق‌ترین و عمیق‌ترین تعریف از بسیج است چرا که امام علی (ع) صراط مستقیم و یار و یاور پیامبر اعظم(ص) است و در کنار پیامبر هر کاری که به او امر می‌شود انجام می‌دهد. علی، حیدر است و حیدری بودن مهمترین ویژگی ایشان است. 

وی افزود: ما در دعای عهد امام زمان (عج) می‌گوییم که خداوند ما را از امثال یاران ایشان قرار دهد و بسیجی یعنی اینکه ما از انصار ولی خدا باشیم و با سینه سپر کرده همراه او باشیم و جلوی تیرهای زهرآگین ایستاده و خود را فدا کنیم. 

رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با بیان اینکه مردم جهان انشاءالله با وجود یک اولی‌الامر به حکومت جهانی اسلام تبدیل خواهند شد، تصریح کرد: ما امروز همراهان سیدعلی هستیم و فردا جهانیان همراهان حضرت مهدی (عج) خواهند بود و بدانید مومنان کسانی هستند که به خدا و رسول خدا ایمان بیاورند نه اینکه تسلیم شوند یا شک کنند که اگر در این مسیر شک کنند یا بازمی‌گردند و یا جا می‌مانند بنابراین مومن واقعی، علی‌وار پای خدا و پیامبر خدا می‌ایستد که این از مهم‌ترین ویژگی‌های امت بسیج است که با جان و مال خود در راه خدا جهاد می‌کنند. 

فیروزآبادی در همین رابطه افزود: اگر کسی با ایمان راسخ پای خدا و پیامبر ایستاد و شک به خود راه نداد و با جان و مال خود جهاد کرد او مصداق واقعی اولئک هم‌الصادقون است.

وی با اشاره به اینکه امام راحل و رهبری عزیز پیشرفت کشور را مرهون تفکر بسیجی می‌دانند، خاطرنشان کرد: یک روز می‌گفتند تفکر بسیجی را معنی کنید و اما امروز رهبری تاکید دارند که بسیاری از پیشرفت‌های کشور مرهون و مدیون تفکر بسیج است و بدون تفکر بسیجی، پیشرفت حاصل نمی‌شود. تفکر بسیج یعنی استحکام ساخت داخلی قدرت و همه مولفه‌های قدرت نظام ناشی از همین تفکر بسیج است. 

رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، فلسفه ایجاد جشنواره مالک‌اشتر را تبیین تفکر عمیق بسیج دانست و تاکید کرد: جشنواره مالک اشتر به این معنی است که فرماندهان برتر بسیج، خود را پیرو مسیر حضرت عباس(ع) و مالک اشتر و عمار بدانند. رهبر ما در تعبیری بسیار زیبا فرمودند بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام و لشگر مخلص خداست، این شناخت درست، نیاز ملت و نظام اسلامی است چرا که مدرسه عشق یعنی مدرسه ولایت و مکتب شاهدان به معنی الگو بودن بسیج و لشگر مخلص خدا به معنی مقاومت بسیج است. 

سرلشکر فیروزآبادی گفت: امام علی (ع) نقطه ب بسم‌الله را یک شب تا صبح تفسیر کردند و این نقطه ب بسم‌الله به معنی ایمان به خدا و توکل و عشق به خداست و نقطه ب بسیج نیز همین تعابیر را به شکلی در خود دارد. بسیج یک واژه است که نزدیک به 300 هزار شهید در خود جای داده و نزدیک به 100 هزار خدمتگذار بهداشتی و درمانی در  این مجموعه فعالیت می‌کنند. 

وی با اشاره به اینکه ولایت ابعاد مختلفی دارد، اظهار داشت: یک جهت ولایت، اقتدار است و جهات دیگر آن نورانیت و ارزش و زیبایی است و اینها تعابیری از ولایت است که در کتاب انسان مطلوب به آن تاکید شده است. در کنار اینکه باید از  رهبران راستین الهی اطاعت کرد، این اطاعت باید با التزام عملی همراه باشد که روایات، قرآن و ائمه معصومین (ع)‌ نیز در احکام عقلی و نقلی بر آن تاکید کرده‌اند چرا که رسیدن به کمال معنوی و رستگاری در گرو این گرایش قلبی و گزینش عملی است. 

رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ادامه داد: بسیجی بودن صرفا در شکل و ظاهر نیست هرچند این نکته نیز اهمیت دارد اما بسیج به معنی حیدری بودن و ولایت‌پذیری راستین است چنانکه اگر کسی تمام عمر عبادت کند بدون شناخت و اعتقاد به جایگاه ولایت به رستگاری نمی‌رسد.

سرلشکر فیروزآبادی افزود: ترکیب تفکر بسیج از نگاه مقام معظم رهبری ترکیبی از ایمان عمیق و تلاش مخلصانه و گذشت و ایثار و ایستادگی و مقاومت در برابر دشمن است که این یک تعریف جامع از بسیج است. رهبر انقلاب تاکید کردند، بسیج سیاسی است اما سیاست‌زده و جناحی و سیاسی‌کار نیست و بسیج انسان مخلص انقلابی و در خط ولایت و متخصص در خط ولایت را شناسایی می‌کند و به او رای می‌دهد. 

وی با بیان اینکه بسیجی یک مجاهد با انضباط است تشریح کرد: مجاهد با انضباط به این معنی است که هر جا اشاره شود اقدام می‌کند و هرجا امر نشود، از عمل خودسرانه پرهیز می‌کند و نگاهش به فرمان ولایت است. بسیجی باید همواره غیرت به خرج دهد چرا که همان‌هایی که به بسیج بی‌احترامی می‌کنند وقتی آن غیرت را مشاهده کنند تحت تاثیر قرار می‌گیرد و باید بدانند با وجود بسیج نمی‌توانند خلاف حق رفتار کنند.

رئیس ستاد کل نیروهای مسلح با بیان اینکه بسیجی برای آبادانی دنیا تلاش می‌کند اما خودش اهل دنیا نیست، یادآور شد: غفلت بسیجی این است که بیش از نیاز خود به مال دنیا توجه نکند و این تعبیر زهد است و رهبر معظم انقلاب فرمودند که بسیجی انسان باهمت است که با دانایی و نیازسنجی و جوشش علمی و خلاقیت عمل می‌کند و ما نیز باید این مسیر را دنبال کنیم. 

فیروزآبادی در پایان خاطرنشان کرد: بسیجی واقعی تجسم اخلاق و خدمت به خلق و مصداق واقعی تلاش برای جبران کسری‌ها است و رهبری عزیز نیز تاکید کردند که بسیج باید در هر سطحی روز به روز توسعه پیدا کرده و قوی شود بنابراین بسیج باید همواره پیش‌رونده باشد. 


[ سه شنبه 93/9/4 ] [ 10:34 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

بر اسرای کربلا چه گذشت؟

 

وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکرده‌اند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته است .

 

سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاک با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او می‌ربودند.[1]

 

دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.

 

بعد از این اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن می‌گفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیه‌السلام ـ بگذرانید. چون اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نگاهشان به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیه‌السلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیه‌السلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند

.[3]

 

و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]

 

شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یک خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ نقل نشده ولی می‌توان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و... داشته‌اند.

 

عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌کنم لحظه‌ای را که زینب دختر فاطمه ـ سلام‌الله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل می‌نالید... و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که می‌خواست اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.)

 

 

بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به کوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌کنند.

 

ولی با خطابه‌هایی که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ و خانم زینب ـ سلام‌الله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد می‌کند و خودشان را به کوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیه‌السلام ـ اذعان می‌کنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل می‌کنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت می‌کردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوه‌های جا داده شده بودند و آنان که خیال می‌کردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌کردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌کردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارک می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌کرد و کشته شدن امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.[8] ولی با جواب‌های که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.

 

سجاد ـ علیه‌السلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بی‌تابی نکنم

 

در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذی‌الجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دست‌ها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بی‌جهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارک اشاره دارند.

 

نقل شده که اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ را سه روز پشت دروازه‌های دمشق نگه داشتند تا شهر را آذین‌بندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10]

 

واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند. سفر شام برای اهل‌بیت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ بسیار تلخ و مصیبت‌های دوران اسارت در این دیار، برایشان از سخت‌ترین مصیبت‌ها بوده است.

 

وقتی از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سخت‌ترین مصیبت‌های شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید می‌گذارند و این صحنه از سوزناک‌ترین صحنه‌هایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق می‌افتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت می‌کند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان می‌داند و به مردم اجازه حضور می‌دهد و در آن مجلس به لب‌های مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران می‌زند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبه‌ای در مجلس یزید ایراد می‌کنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره می‌کند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار می‌کند.

 

اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع می‌شدند.

 

در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیه‌السلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوب‌ها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت می‌کرد) تا چند کلمه‌ای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبه‌ای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه می‌کردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14]

 

از جمله وقایعی که برای اسرای اهل‌بیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیه‌السلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان می‌داشتند. و به آنها می‌گفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیه‌السلام ـ به نام رقیه از خواب بلند می‌شود و بهانه بابا را می‌گیرد و ضجه و ناله می‌کند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا می‌شوند تا اینکه سر امام را در طشتی می‌آورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل می‌کند. پدر بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم.

 

واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علی‌رغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله می‌کردند و بر سرها اهانت می‌نمودند

 

بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهما‌السلام ـ شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت ـ علیهم‌السلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیه‌السلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد.

 

باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمی‌شد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود .

 

پی نوشت ها :

[1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.

[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.

[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.

[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.

[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.

[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسره‌ای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.

[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.

[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.

[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.

[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.

[11] . ابو مخنف، مقتل‌الحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.

[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.

[13] . شیخ عباس قمی، نفس‌المهوم، ترجمه آیت‌الله شیخ محمد باقر کسره‌ای، ص 568، انتشارات صاحب‌الزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.

[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.

[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.

[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.

[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

منبع : اندیشه قم


[ جمعه 93/8/9 ] [ 2:4 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

کسایی مروزی

اولین سوگنامه کربلا در شعر فارسی توسط کسایی مروزی سروده شد. و در یکی از بهاریه‌های خود ضمن ستایش طبیع و شکوفایی آن بدلیل مصادف شدن بهار با واقعه عاشورا به بیان مقتل سومین امام شیعیان و یارانش می‌پردازد:[1] [2]

باد صبا درآمد، فردوس گشت صحرا آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا
آمد نسیم سنبل با مشک و با قرنفل آورد نامه گل باد صبا به صهبا
قمری به یاسمن بر، ساری به نسترن بر نارو به نارون بر، برداشتند غوغا
گلزار با تاسف خندید بی تکلف چون پیش تخت یوسف رخساره زلیخا
گلشن چو روی لیلی یا چون بهشت مولی چون طلعت تجلا بر کوه طور سینا
سرخ و سیه شقایق هم ضد و هم موافق چون مومن و منافق پنهان و آشکارا
یاقوت وار لاله، بر برگ لاله ژاله کرده بدو حواله غواص در دریا
عالم بهشت گشته، عنبر سرشت گشته کاشانه زشت گشته، صحرا چو روی حورا
ای سبزه خجسته، از دست برف جسته آراسته نشسته چون صورت مهنا
هم ننگرم سوی تو هم نگذرم سوی تو دل ناورم سوی تو اینک چک تبرا
کاین مشکبوی عالم وین نوبهار خرم برما چنان شد از غم چون گور تنگ و تنها
بیزارم از پیالهوز ارغوان لاله ما و خروش و ناله، کنجی گرفته ماوا
دست از جهان بشویم، عز شرف نجویم مدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
میراث مصطفی را فرزند مرتضی را مقتول کربلا را تازه کنم تولا
آن میر سر بریده در خاک خوابنیده از آب ناچشیده گشتهاسیر غوغا
بی شرم شمر کافر، ملعون سنان ابتر لشکر زده بر او بر چون حاجیان بطحا
آن پنج ماه کودک، باری چه کرد ویحک کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا
بیچاره شهربانو مسقول کرده زانو بیجاده کرده لءلء بر درد ناشکیبا
آن زینب غریوان اندر میان دیوان آل زیاد و مروان نظاره گشته عمدا
بر مقتل ای کسایی برهان همی نمایی گر هم بر این بپایی بی خار گشت خرما
مومن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد ترسا به زر بگیرد سم خر مسیحا
تا زنده‌ای چنین کن دلهای ما حزین کن پیوسته آفرین کن بر اهلبیت زهرا

سیف فرغانی

بخش اندکی از قصیده? سیف فرغانی (قرن ششم و متعلق به سرزمین کنونی فرغانه در ازبکستان) در مصیبت حسین و یاران او:

ای قوم، در این عزا بگریید برکشته? کربلا بگریید
در ماتم او خمش مباشید یا نوحه کنید، یا بگریید
اشک از پی چیست؟ تا بریزید چشم از پی چیست؟ تا بگریید

محتشم کاشانی

همچنین شعر معروف محتشم کاشانی (سده? 10 قمری) در رثای واقعه کربلا که اینگونه آغاز می‌شود:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست این رستخیز عام، که نامش محرم است

[ جمعه 93/8/9 ] [ 1:54 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

در میان اهداف امام حسین علیه السلام از قیام در برابر یزید که در لابلاى سخنان آن حضرت علیه السلام یافت مى شود، هیچ اشاره اى به مسائل قبیله اى نشده است، امام حسین علیه السلام اهداف خود را از قیام، مسائلى همچون امر به معروف و نهى از منکر، اصلاح دین پیامبر صلى الله علیه وآله، عمل به سیره پیامبر صلى الله علیه وآله و حضرت على علیه السلام و سرانجام قیام در برابر فساد و تباهى مطرح مى کند

آیا واقعه عاشورا، معلول تعارضات قومى و قبیله اى و نتیجه خشونت پیامبر صلى الله علیه وآله در جنگ هاى بدر و احد و … بوده است؛ همان گونه که یزید در هنگام ورود اسیران، به این موضوع اشاره کرد؟ و یا انحراف از سنت ابوبکر و عمر – در زمان عثمان – باعث قیام امام حسین علیه السلام شد؟

در ریشه یابى حوادث واقعه عاشورا و تحلیل آن، نباید تنها به شعرى که یزید از قول شاعر بنى خندف – که در جاهلیت با خزرجیان درگیر بودند – خواند، استناد کرد؛ بلکه باید آن را در بستر تاریخى خود و با توجه به بررسى اهداف قیام، از زبان امام علیه السلام و نیز انگیزه هاى رویارویى یزید با آن تحلیل کرد.

در آغاز باید به این نکته توجه داشت که جنگ هاى میان پیامبر صلى الله علیه وآله و مشرکان قریش را به هیچ وجه نمى توان جنگ هاى قبیله اى به حساب آورد؛ زیرا هم پیامبر صلى الله علیه وآله و هم مردم مکه، هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند و در هیچ سند تاریخى – اعم از اشعار، گفته ها و نقل حوادث این جنگ ها – سخنى که از آن بوى قبیله گرى استشمام شود، شنیده نشده است.

این که از این جنگ ها، با عنوان خشونت پیامبر صلى الله علیه وآله یاد کنیم، به هیچ وجه از نظر تاریخى صحیح نیست؛ زیرا اگر تقابل مشرکان قریش با پیامبر صلى الله علیه وآله را در تاریخ بررسى کنیم، مشاهده مى کنیم که این قریشیان بودند که با قساوت تمام، در مقابل پیامبر صلى الله علیه وآله ایستادند و با شکنجه یاران آن حضرت و به شهادت رساندن شخصیت هایى همچون یاسر و سمیه و تحت فشار قرار دادن پیامبر صلى الله علیه وآله در شعب ابى طالب و نیز اقدام به قتل آن حضرت، خشونت را به بالاترین درجه خود رسانیدند.

کشته شدن تعدادى از بزرگان قریش و به ویژه خویشان نزدیک معاویه و یزید در جنگ هاى بدر و احد، طبق قوانین جنگ صورت گرفت؛ زیرا آنان به میدان آمده، مبارز طلبیدند و بالاخره مبارز مسلمانى همچون حضرت على علیه السلام یا باید بکشد و یا کشته شود و کشتن در جنگ، به هیچ عنوان، خشونت محسوب نمى شود.

علاوه بر این، اگر نگاهى به برخورد پیامبر صلى الله علیه وآله با قریشیان و به ویژه بنى امیه بیفکنیم، آن را سر تا سر عطوفت و مهربانى و گذشت و بزرگوارى مى بینیم تا آن جا که در هنگام فتح مکه، پیامبر صلى الله علیه وآله به شدت در مقابل سعد، صحابى بزرگوار خود که آن روز را روز جنگ و خشونت معرفى مى کرد، ایستادگى کرد و آن روز را به عنوان «یوم الرحمه؛ روز رحمت و عطوفت»، معرفى کرد و در هنگام فتح مکه، خانه ابوسفیان، دشمن دیرین خود را خانه امن معرفى کرد و به دنبال تسخیر مکه، همه مکیان را بخشید و آنها را «طلقا» یعنى آزاد شدگان نامید و پس از آن، در جنگى که قریشیان به همراه پیامبرصلى الله علیه وآله شرکت کرده بودند، براى آنان سهم بیشترى از غنایم قرار داد و سرانجام در سال هاى پایانى عمر خود، ابوسفیان را به عنوان عامل جمع آورى صدقات نجران برگزید.

پس از وفات پیامبر صلى الله علیه وآله نیز سخنى از تعارضات قومى نمى بینیم و این مسئله چنان کم رنگ است که ابوسفیان پس از ماجراى سقیفه، نزد حضرت على علیه السلام آمده و از این که ابوبکر – از قبیله ضعیف تمیم – حکومت را در دست گرفته، ابراز گلایه کرد و براى سرنگونى ابوبکر، به حضرت على علیه السلام پیشنهاد همکارى داد که البته مورد پذیرش حضرت علیه السلام قرار نگرفت.

اگر بخواهیم نمودى از این تعارضات را ببینیم، باید آن را در جنگ صفین مشاهده مى کردیم؛ در حالى که در این جنگ که میان على بن ابى طالب علیه السلام، قاتل خویشان معاویه و معاویه بن ابوسفیان روى داد، کوچک ترین اشاره اى به این تعارضات نشده است.

فشار یزید به امام حسین علیه السلام براى بیعت کردن نیز به هیچ وجه رنگ و بوى قبیله اى نداشت؛ زیرا که این فشار، همزمان از سوى یزید بر عبدالله بن زبیر (از طایفه بنى اسد) و عبدالله بن عمر (از قبیله بنى عدى) نیز وارد شد و بعدها ابن زبیر نیز قیام مسلحانه اى علیه یزید بر پا کرد.

همچنین در میان اهداف امام حسین علیه السلام از قیام در برابر یزید که در لابلاى سخنان آن حضرت علیه السلام یافت مى شود، هیچ اشاره اى به مسائل قبیله اى نشده است، امام حسین علیه السلام اهداف خود را از قیام، مسائلى همچون امر به معروف و نهى از منکر، اصلاح دین پیامبر صلى الله علیه وآله، عمل به سیره پیامبر صلى الله علیه وآله و حضرت على علیه السلام و سرانجام قیام در برابر فساد و تباهى مطرح مى کند.

همچنین در رجزهاى واقعه عاشورا که از سوى طرفین نبرد خوانده شده نیز هیچ اشاره اى به تعارضات قومى نشده است.

و به جز شعر یزید، در هیچ موردى پس از واقعه عاشورا، شعر یا سخنى که دلالت بر وجود تعارضات قومى در وقوع نبرد عاشورا را داشته باشد، مشاهده نشده است.

بنابراین، بسیار سخیفانه است که اهداف عالى نهضت عاشورا را که در کلمات امام حسین علیه السلام و نیز در گزارش هاى تاریخى بیان شده، نادیده گرفته، تنها آن را با امرى موهوم، همچون تعارضات قومى و قبیله اى تحلیل نماییم.

اما ساده لوحانه است که به دنبال ریشه یابى زمینه تاریخى قیام امام حسین علیه السلام در زمان عثمان باشیم؛ بلکه باید ریشه آن را در سقیفه جست وجو کنیم و این سخن ابن عباس را با جان و دل باور کنیم که گفت: «قتل الحسین یوم الاثنین؛ امام حسین علیه السلام در روز دوشنبه کشته شد»؛ دوشنبه اى که پیامبر صلى الله علیه وآله وفات یافت و سقیفه تشکیل شد؛ زیرا که آن زمان، انحراف از سنت رسول خدا صلى الله علیه وآله و دستورات آن حضرت صلى الله علیه وآله، همچون تمسک به قرآن و عترت (ثقلین) و سفارش به ولایت حضرت على علیه السلام هویدا گشت.

اگر براى شخص معاویه و نیز خاندان بنى امیه، نقش محورى در پدید آمدن حادثه عاشورا قائل باشیم، باید بدانیم که نقطه آغازین قدرت گرفتن اینان، نه در زمان عثمان، بلکه در زمان ابوبکر بود؛ زیرا پس از آن که چند روز بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه وآله، ابوسفیان از نجران بازگشت و جریانات سیاسى خلافت را مشاهده کرد، در صدد فتنه انگیزى علیه حکومت ابوبکر برآمد و در این راه، قصد استفاده ابزارى از حضرت على علیه السلام را داشت و آن حضرت علیه السلام دست رد بر سینه او زد؛ اما همین فعالیت کافى بود تا حکومت، پى به خطر ابوسفیان برده، براى همراهى او تدابیرى بیندیشد.

اولین تدبیر، بخشیدن سهم عظیمى از صدقات نجران به او بود و در دومین گام، فرزند او یزید را فرمانده سپاه بزرگ شام کردند؛ در حالى که اصحاب بزرگى همچون عمار، مقداد، سلمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابى وقاص و … را در مدینه بیکار نگه داشته بودند. پس از در گذشت یزید، از سوى عمر، برادرش معاویه به فرماندهى سپاه شام منصوب شد و در حالى که عمر انواع سخت گیرى ها را نسبت به فرماندارانش اعمال مى کرد، از خطاهاى بزرگ او درمى گذشت و همین معاویه در زمان عمر موفق شد که در شام براى خود حکومتى شاهانه برپا کند و با توجیهاتى واهى، از خشم خلیفه در امان بماند.

بله، نمى توان انکار کرد که در زمان عثمان که بنى امیه بر همه ارکان حکومت مسلط شده بودند، معاویه نیز به صورت حاکمى مطلق درآمده بوده. با پیش آمدن ماجراى شورش مردم علیه عثمان، وى به این نتیجه رسید که در صورت کشته شدن عثمان، مى تواند بهترین بهره بردارى ها را از قتل او بکند؛ از این رو، در ارسال سپاه درخواستى از سوى عثمان، سهل انگارى کرد تا آن هنگام که عثمان کشته شد.

پس از قتل عثمان، معاویه به عنوان خون خواهى عثمان در مقابل حضرت على علیه السلام قرار گرفت و با او به جنگ پرداخت و پس از شهادت حضرت على علیه السلام، و پیروزى معاویه در مقابل امام حسن علیه السلام، او به صورت حاکم تمامى مسلمانان در آمد و حکومت خود را چنان تثبیت شده دید که بر خلاف سنت پیامبر صلى الله علیه وآله و همه خلفاى پیشین به فکر جانشین کردن فرزند فاسق، فاجر و بى تجربه خود (یزید) برآمد که او عامل قیام امام حسین علیه السلام گشت.

نباید از نظر دور داشت که اگر معاویه قبل از عثمان در شام ریشه ندوانیده بود و نمى توانست مشروعیت حکومت خود را از عمر کسب کند، به هیچ وجه نمى توانست در مقابل حضرت على علیه السلام قد علم کند؛ چنانچه دیگر افراد خاندان بنى امیه که از سوى عثمان به فرماندارى استان هاى مختلف گماشته شده بودند، نتوانستند در هنگام عزل به وسیله حضرت على علیه السلام، در مقابل وى مقاومت کنند

 


[ چهارشنبه 93/8/7 ] [ 11:0 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 842349