نغمه ی عاشقی | ||
آخرین مطالب
لینک دوستان
لینک های مفید
پیوندهای روزانه |
آنها چفیه داشتند… من چادر دارم….
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود… من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند… من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند … من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم.. [ پنج شنبه 94/9/5 ] [ 9:23 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ ![]()
موضوعات وب
لینک های مفید
آرشیو مطالب
امکانات وب بازدید امروز: 2 بازدید دیروز: 32 کل بازدیدها: 841174 |
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |