نغمه ی عاشقی | ||
ای که تو را درگذر نسل هاوعمرها یافته ام من نیز هر لحظه پیوندم را بازمین می گسلم. با آسمان آشنا شو،باستارگان انس بگیر،با آنها معاشرت کن! با ماه ،رفیق شو،با آسمان شبها خو بگیر، آنجا وطن ماست،سرزمین آزادی ماست، من در هر ستاره،در جلوه هر مهتاب،در عمق تیره ی هرشب، در هر طلوع ،در هر غروب،چشم به راه آمدن تو ام،بیا هر شب بیا،از ستاره ها نشان مرا بپرس، از مهتاب سراغ مرا بگیر،ازسکوت کهکشان ها زمزمه ی مهر جوی مرا با خود بشنو! بیا،هر شب بیا!در خلوت هر مهتاب،تنهایم. در سایه هر شب،چشم به راهت گشوده ام.در پس هر ستاره پنهانم،در پس پرده ی هر ابر،در کمینم. بر سر راه کهکشان ایستاده ام.بر ساحل هر افق منتظرم بیا،خورشید که رفت.بیا،شب را تنها ممان. تاریکی را بی من ممان.من آنجا بر تو بیمناکمکگه با شب تنها نمانی. دیو شب بی رحم است،گرسنه است ،وحشی است،خطرناک است ،وحشتناک است. پرنده ی معصوم و کوچک من!آفتاب که رفت پرواز کن،ازروی خاک برخیز،این خرابه ی غمزده را ترک کن! [ جمعه 89/7/30 ] [ 2:26 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |