سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نغمه ی عاشقی
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

ملاقات
شب عملیات بود من و همسنگرم محمد رضا مشهدی باقر حال و هوای دیگری داشتیم.یکی دو ساعت مانده به عملیات که به فتح بستان منجر شد،محمد رضا به خودش عطر زد و موهایش را شانه کرد .گفتم:الان باید بجنگیم و توی خاکها برویم،آنوقت تو عطر می زنی و موهایت را شانه می کنی؟!
لبخندی زد وگفت شاید به ملاقات خدا برویم .باید سر ووضعمان مرتب باشد.
او همان شب به شهادت رسید و به دیدار خدا رفت.
خاطره از :شهید مرتضی مهدیزاده


[ شنبه 88/8/30 ] [ 11:51 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 832723