سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نغمه ی عاشقی
 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

خیال

ازماشین پیاده شد سوئیچ را به پسرش دادمؤدب
تاماشین را در پارکینگ ساختمان پارک کند.مؤدب
بسته های خواربار ،گوشت ومیوه را یکی یکی به بچه هایش داددوست داشتن
که باخوشحالی به استقبالش آمده بودند.بووووس
خیلی خوشحال بود،انگار در آسمانها پرواز می کرد...
ببخشیدآقا!مؤدب
شماهم اهن قراضه هم می خرید.
مردناگهان به خودش آمد.گیج شدم
من من کنان جواب داد...گیج شدم
ب...بله خانم
و باز شروع به فریاد زدن کرد

نمکی ...نمکی...


[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 11:24 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

چه قدر از من و دل دوری در این خرابه ی تنهایی
کسی به خاک نمی گوید که با نسیم هم آوایی
ترانه خوان شب نازم کجاست خنده ی چشمانت؟
چه شد که برده زمن بویت،عنان صبر وشکیبایی
دودست باز مرا پر کن زحجم سبز حضور خود
بغل بغل،بغل از باران ز غنچه های مقوایی
شکسته های مرا بردار ز لابه لای خیال خاک
که کار دست تو تنها بود به یک غرور تماشایی
هوای غوطه زدن درآب ،رها شدن زجهان دارم
هوای بال زدن تا تو،به تو ستاره ی دریایی
هنوز بوی تو می پیچد میان خانه ی خاموشم
هنوز هر چه که پیش آید تو باز جاده ی فردایی....


[ چهارشنبه 90/10/21 ] [ 10:13 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

من عاشق بارانم
که عاشقانه فرو می ریزد
بردل خشک زمین
وگل،پروانه ودرخت را از طراوت سرشار می کند
ما چه می دانیم ؟
شایدقطره های باران
مهمان بالهای زخمی یک بط وحشی هم باشد.


[ سه شنبه 90/10/20 ] [ 9:56 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

بخاطر ارادت خاص به حضرت فاطمه ی زهرا گزیده ای از فضایل وفرمایشات روایاتی از  آن بانو بزرگ اسلام را در وبلاگم اوردم.انشاالله مورد رضایت شمادوستان واقع شود .

حضرت زهرا(س)می فرماید:درحالی که بستر برای خواب گسترانیده بودم پیامبرخدا(ص)وارد شد وفرمود:"ای فاطمه مخواب،مگرآن چهار چیز را بجاآوری.قرآن را ختم کنی پیامبران را شفیع خود در روز جزا قرار دهی .مومنان را از خود خوشنود گردانی و یک حج تمتع و عمره به جای آوری."
فاطمه (س)می گوید:به ان حضرت عرض کردم،ای رسول خدا مرا به چهار چیز امر نمودی که توان انجامش را در خود نمی بینم!
رسول خدا(ص)تبسمی کرد و فرمود:"چون سوره اخلاص را را سه مرتبه مرتبه قرائت کنی ،ختم قران نموده ای وچون بر من و انبیا ءپیشین درود فرستی ما در روز جزا شفیع تو خواهیم بود،و چون مومنان درخواست
آمرزش نمایی  آنها تمامی از تو خوشنود می شوند وچون بگویی در سبحان الله و الحمدالله و لااله الا الله و الله اکبر ،حج تمتع وعمره به جای آوردی."

آخرین دعای حضرت فاطمه (س)
اسمائ همسر جعفر طیار نقل می کند که در لحظه های پایانی عمر حضرت زهرا(س) متوجه آن بزرگ زنان عالم بودم ،ابتدا غسل کردولباسها را عوض کرد ودر خانه مشغول راز ونیاز با خداشد.
جلو رفتم حضرت زهرا(س)را دیدم  که رو به قبله نشسته و دستها را به سوی آسمانها برآورده،چنین دعامی کند (پروردگارا بزرگوارا به حق پیامبرانی که انها را برگزیدی و به گریه های حسن وحسین در فراق من ،از تو می خواهم گناهکاران شیعیان من وشیعیان فرزندان مرا ببخشایی.)

حجاب از دیدگاه حضرت فاطمه زهرا(س)
حضرت علی (ع)فرمود:نابینایی اجازت طلبید وبر فاطمه(س)وارد شد پس حضرت خود را از او پوشاند (رسول خدا (ص) به وی فرمود:برای چه خود را از او می پوشانی  در حالیکه تو را نمی بیند!
فاطمه(س)عرض کرد اگر او مرا نمی بیند ولی همانا من او را نمی بینم  و وی بوی مرا استشمام می کند .آنگاه رسول خدا(ص)فرمود:گواهی می دهم که بی شک تو پاره ی تن منی.

امام صادق (ع) فرمودند:
وقتی فاطمه (س)به شهادت رسید.علی (ع)او را غسل داد وکسی جز فرزندان فاطمه (س) واسماء حضور نداشت .آنان بر فاطمه (س)نماز گذاردند و او را به خاک سپردند .روز بعد مردم مدینه در بقیع جمع شدند  و صورت چهل قبر را دیدند  نتوانستند قبر دخت پیامبر (ص)را تشخیص دهند از اینرو یکدیگر را ملامت کردند که پیامبرتان تنها یک یادگار داشت او از دنیا رفت  وبه خاک سپرده شد  بدون اینکه شما حضور پیداکنید  وبر او نماز بخوانید  و حتی محل قبر او را نیز نمی شناسید.

التماس دعا


[ سه شنبه 90/10/20 ] [ 9:6 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

زندگی شاید آن لحظه ی مسدودیست
که نگاه من،در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد
و در آن حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
دراتاقی که به اندازه ی یک تنهاییست.
دل من
که به اندازه ی یک عشقست
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبایی گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای
وبه اندازه ی یک پنجره می خوانند
آه...
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پردهای ،آنرا از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از پله های متروک ست
و به چیزی درپوسیدگی وغربت واصل گشتن
سهم من گردش خون آلودی در باغ خاطره هاست.
و در اندوه صدایی جان دادن که به من میگوید:
"دستهایت را دوست می دارم."


[ دوشنبه 90/10/19 ] [ 10:57 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

آداب لباس پوشیدن
در برخورد بادیگران به خصوص هنگامی که برای اولین بار باکسی روبرو می شوید چیزی که قبل از همه ،درشخص مقابل اثرمیگذارد،وضع ظاهری شماست.
مردم قبل از انکه فرصت داشته باشند شما را بشناسند و به اخلاق و روحیات شما پی ببرند از وضع ظاهرتان درباره ی شماقضاوت خواهند کرد.
هرچند این قضاوت سطحی است با این حال باید گفت لباس اشخاص دربا ره ی انها سخن می گوید و معرف ذوق و سلیقه ی آنهاست.بنابراین به خوب لباس پوشیدن،وسرو وضع منظم داشتن باید توجه داشت.
بدیهی است که توجه به لباس خو داشتن،لازم است ولی کافی نیست،زیرا تنها لباس ملاک شخصیت افراد محسوب نمی شود.باید به صفات اخلاقی و ارزش های انسانی اهمیت داد.چنانچه کسی فقط لباس خوب و زیبابپوشد و از نظر اخلاقی شایستگی لازم را نداشته باشد،مانند کالای کم ارزشی است که به طرز زیبایی بسته بندی شده باشد.
*منظور از خوب لباس پوشیدن،آن نیست که شخص لباس گران قیمت بپوشد،بلکه باید لباس متناسب و تمیز بر تن داشته باشد.
لباسی که با سن،موقعیت و محیطی که درآن زندگی می کند تناسب داشته باشد.
بدیهی است لباسهایی که در مهمانی های رسمی،محافل دوستانه،مسافرت ها محل کار ،کلوپ های ورزشی یا در کوچه وخیابان پوشیده می شوندفکم وبیش با هم تفاوت دارند وتوجه به این تفاوت ها ضرورت دارد
*اولین قدم در خوب لباس پوشیدن است که هرکس بداند چه رنگ یا چه فرم لباس برای او مناسب است.
پوشیدن لباس های جلف وعجیب وغریب که موجب جلب توجه دیگران می شود،صحیح نیست وخانم های مسن نباید در پوشیدن لباس از جوانان تقلید کنند.
*برای آقایان هنگامی که مهمان دارن ،به خصوص درحضور خانم ها ،پیژامه لباس مناسبی نیست(این نکته خیلی مهم بود)همچنین نپوشیدن جوراب  وباپاهای برهنه درحضور مهمانان نشستن،خلاف نزاکت است.باپیژامه ولباس منزل به کوچه وخیابان رفتن نیزصحیح نیست.
*زینت دادن لباس با تعداد زیادی زیورآلات مختلف،چه اصل و چه بدلی،صحیح نبوده و در نظر دیگران نوعی خودنمایی محسوب می گردد.(ولی به نظر خودم زیورآلات به تعدادمناسب خیلی خیلی زیباست)

زیور آلات وجواهر نباید لباس را از نظر بیاندازد وآن را تحت الشعاع قراردهندبلکه باید لباس رازینت بدهند.
درمحیط کار،ازحداقل جواهر و وسایل زینتی بایداستفاده کردودرکلوپ های ورزشی و همچنین میدان های ورزش از به کار بردن آنها باید خودداری کرد.
*لباس دیگران را قرض گرفتن کاری است که کمترکسی بدان تمایل دارد وکمتر کسی است که با میل ورغبت لباس خود را به طور امانت به دیگری بدهد بنابراین:
کهن جامه ی خویش پیراستن           به از جامه عاریت خواستن
*کسانی که برای بلندنشان دادن قد خود،کفش هایی با پاشنه های خیلی بلند می پوشند،علاوه برآنکه نمی توانند به طور طبیعی راه بروند وناراحتی زیادی را باید تحمل کنند،توجه دیگران را به خود جلب می کند واز متانت خویش می کاهند.
*مردم هر کشور برحسب چگونگی آب وهوا،آداب و رسوم وسنت ها واعتقادات خود لباس می پوشند،بنابراین تقلید از طرز لباس پوشیدن خارجیان،بدون توجه به آن شرایط،صحیح نیست.


[ دوشنبه 90/10/19 ] [ 10:37 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

روزی مردی عقربی دیدکه درون اب دست وپا می زند.او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد ،اماعقرب او را نیش زد باز سعی کرد تا عقرب را از درون آب بیرون بیاورد ،اما عقرب بار دیگر نیش زد.
رهگذری او را دید وپرسید:برای چه عقربی  را که نیش می زند نجات می دهی .مرد پاسخ داد:این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند.


[ یکشنبه 90/10/18 ] [ 10:14 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

عامل انسانیت

زمانی که داشتم نوشته ی قبلیمو میدادم دفتریادداشت روی میز کامپیوتر رو باز کردم به تاریخی برخوردم پایینش یه یادداشتی نوشته بودم  دقیقا اون تاریخو با جزییاتش یادمه داشتیم فیلمی تماشا می کردیم فیلم با خوندن یادداشتهای  نقش اول فیلم شروع شده بود آغاز حرفش اینگونه بود"چه عاملی انسان را انسان کرده؟دوستی داشتم که دنبال این سوال بود !به نظر من انسانیت به دلیل انتخاب هایی است که می کند.مهم نیست که چگونه آغاز می کند ،مهم راهی است که بر می گزیندتاهمه چیز را به خوبی  به پایان برساند."
من از این جمله خیلی خیلی خوشم اومده بود امیدوارم قدر این نعمت بزرگ انسانیت خودمو که خداوند بزرگ به من عنایت کرده رو بدونم.
امیدوارم شما نیز از این جمله خوشتون اومده باشه.


[ یکشنبه 90/10/18 ] [ 1:20 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

دخترک با ترس جواب سلامشو می داد.نمیدونست باید به او اعتماد کنه یا نه ؟چند روزی بود که به سراغش می اومد وبراش اسباب بازی وخوراکی می آورد.ودخترک را با اشتیاق در آغوش می کشید واشک از چشمانش سرازیر می شد وبه گذشته هاش فکر می کرد.به اون روزهای لعنتی که از شدت فقرمجبور شده بود کودکش رو تنها در گوشه ی خیابان رها کنه.اما نمیدونست چه باید بکنه.او جالاپیداش کرده بود


[ یکشنبه 90/10/18 ] [ 12:38 صبح ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]

تلنگر

سالها بود که با صاحبش زندگی می کرد ،با خود می گفت:چرا من باید همیشه مطیع این مرد باشم.؟من که از او بزرگترم و "سایه " مدام در این فکر بود که صاحبش را از بین ببرد و آن روز بهترین فرصت بود تا مرد را از بالای کوه پرتاب کند وبالاخره...
اما ناگهان متوجه شد که خود زودتر از صاحبش در حال سقوط است ."سایه فریاد زد:کمک کمک...اما دیگر دیر شده بود .

 


[ جمعه 90/10/16 ] [ 11:30 عصر ] [ دانشجوی ریاضی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 832720